دکترجعفر صابری بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها
| ||
این نیز بگذرد! سالهاست که عادتی دارم و آن این است که قبل از شروع سال جدید سررسید سال نو را تهیه میکنم و در زمان سال تحویل با یاد و نام خدا در آن می نویسم که الهی به نام تو این گونه به پیشواز سال نو میروم ،آنچه بیش از هر چیزی برایم قابل توجه است این موضوع میباشد که روز ها و ساعت های پیش رویم را چگونه سپری خواهم کرد ساعت های که هر لحظه اش سرشار از خاطراتی خواهد شد که تمام مابقی عمرم را باید بدان فکر کنم و در واقع زندگی پیش رویم خواهد بود به ورق های سفید این دفتر مینگرم و اینکه چگونه سیاه خواهند شد با چه قلمی خواهم نوشت و با چه حس و حالی و ...اما آنچه از همه این ها مهمتر است این میباشد که خود من در زندگی و آینده ام چقدر نقش خواهم داشت ،در نوشتن این مطلب چقدر تاثیر دارم صبر و برنامه ریزی هایم چیست و چگونه خواهد بود؟ تا چه مقدار به خداوند توکل خواهم داشت و گذشتم در مقابل سختی ها و گرفتاری ها یا آدمهای اطرافم تا چه میزان می باشد ؟ خدایا از تو میخواهم در این لحظات پایانی سال قدرت درک فهمم را برای تشخیص خیرم بالا ببری پر وردگارا مرا یاری کن تا بفهمم آنچه صلاحم در آن است و بگذرم از آنچه خیری در آن نیست !یارب به من بیاموز در مقابل دوستان و اطرافیانم صبور باشم و بدانم که چه زمان باید گذشت کنم و کینه و حسادت را از خود دور سازم !ای رحمان رحمم را بدانجا برسان که خشمم را کنترل نموده بتوانم رحیم باشم چون خودت !یارب میدانم که بسیاری از اندرزهای روزگار را نمی دانم معلم خوبم مرا یاری کن تا در درس و امتحانات زندگی نمانم ! ای خدای من کمکم کن تا همچون گذشته صبور باشم و در تصمیمات زندگی بهترین را برگزینم آنچه صلاح و لطف تو در آن لحاظ باشد ! پروردگارا من را شاکر نعمت های فراوانت قرار بده و یاریم کن تا درک کنم آنچه تو صلاح دانستی بهترین است نه آنچه من برایش تلاش کرده ام ! پروردگارا سلامتی و آزادی خود و خانواده و عزیزان و دوستانم را از خان کرامت می خواهم و همواره قدردان لطف بی کرانت هستم. ای خدای من عزیزانم و دوستانم گاه ندانسته و ناخواسته مرا می رنجانند صبر و حوصله مرا آنقدر بگردان که ببخشم و بگذرم ! یارب توفیق بده تا بتوانم بند و خدمتگزار شایسته ای برای تو و لایق خدمت به خلق تو باشم که اگر میتوانم خدمتی به حق دیگری بنمایم بنمایم ! میدانم که این نیز بگذرد پس ای محبوب من : ای دگرگون گر دل ها و دیده ها ای گرداننده ی چرخ روزان و شبان ای بهبودبخش روزگار مردمان و زمین کامم را به بهروزی و بختیاری بگردان ای خدا شکر گزارت هستم و آرزوهایم را هم برای خود و هم برای عزیزانم و هم برای مردم کشورم و جهان دارم ! یا حق جعفر صابری موضوعات مرتبط: سر مقاله [ دوشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 15:36 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
بنام خدای بخشنده مهربان ای کاش بودیم آنچه می نمودیم! همه ما آدما در خلوت خودمان کلی متفاوت با حضور در مقابل دیگران داریم حتی نزدیکترین آدمهای اطرافمان هم گاهی خیلی از ما دور هستند و به دلایل گوناگون مثل ترس یا حتی دوست داشتن زیاد ترجیح میدهیم آنی که هستیم را در مقابل شان نشان ندهیم و همین موضوع نشان میدهد ما انسانها چقدر تنها و غریب هستیم ! این تنهایی و غربت ما آدمها بدان باز میگردد که خالقمان نیز تنها است و داشتن رابطه با خداست که درمان درد مان است ولا غیر ! وقتی با خدای خود در خلوت هستیم تنها زمانی است که می توانیم صادقانه بیندیشی که چقدر انسان هستی ؟ وقتی در مقابل آینه به چهره خود می نگریم چه چیزی به ذهنمان میرسد ؟آیا از آنچه می بینیم احساس رضایت قلبی داریم ؟ گاهی وقتها به خود میگویم چگونه بند های هستیم که خداوند از خلقت ما رضایت دارد اما ما گاهی از خود بیزار هستیم ؟ وتازمانی که به راز خلقت خود پی نبرده باشیم همواره در رنج و تنهایی بسر خواهیم برد در این ایام پایانی سال جاری شایسته و بایسته است که بیندیشیم چگونه می توانیم انسان باشیم وقتی به ساده ترین حقوق هم نوع خود توجه ننمائیم و آرامش و آسایش خویشتن را به حق و حقوق دیگران ترجیح دهیم ما چطور میتوانیم از عشق سخن بگوییم وقتی عاشقان را نادیده میگیرم نان خویش را میخوریم و درد دیگران را نمی بینیم بی تفاوت از کنار رنج انسانها می گذریم و دردمان نمی گیرد !؟ گاه اشکی و لحظه ای درنگ میکنیم و بعد خرسند میشویم که این بلا بر سر ما و عزیزانمان نیامده معلولی را میبینیم و میگایم ما که سالم هستیم فقیری را میبینم و از دارایی خود را مست هستیم به دوستی با دروغ و ریا کاری فراوان زیان میرسانیم و این گونه می اندیشیم که میخواست حواسش را جمع کند و یا می گوییم حق بود و...او حقش نبود ما از اعتمادش سو استفاده کردیم و ازن زرنگی نیست ! بی شک آینه نیز از ایکه باید چهر این اونه انسان های آدم نما را به تصویر بکشد شرم دارد ! آن ها که کودکان ،سالمندان ، زنان و یا حتی یک معلول ذهنی را فریب میدهند چه اندیشیده اند ؟ گویا باور ندارند که جهان بشدت گرد است و در همین جهان تاوان سنگینی را پس خواهند داد ! لحظه تحویل سال با خود زمزمه می کنیم که ای خدای تغییر دهنده جهان هستی حال مرا نیز به بهترین احوالات بگردان و این آن لحظه ای است که می باید بدانیم تغییر در دستان خودمان است و از نیتمان سرچشمه میگیرد . اندیشه مان را انسانی نماییم تا انشالله دلهایمان خدایی شود . پیشاپیش سالی خوش را برایتان آرزو میکنم و امیدوار هستم در همین لحظات اقدام به بررسی گذشته خود نموده تا حد ممکن به اصلاح آن بپردازیم قبل از اینکه خیلی دیر شود . یا حق جعفر صابری [ جمعه بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 21:57 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ یکشنبه نوزدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 14:35 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ چهارشنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 21:49 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ چهارشنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 21:48 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
آخرین دیدار با زند یاد بانو ایرا ن درودی [ چهارشنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 21:47 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ چهارشنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 21:45 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ چهارشنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 21:45 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
تصویر به یاد ماندنی از آخرین دیدار با زند یاد هوشنگ تابان نژاد دوست و رفیق قدیمی و همکار دوست داشتنی 1400 [ چهارشنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 21:44 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
می خوای چکاره بشی؟ اگر شیر خانه شما چکه کند اولین و مهمترین کاری که برای تعمیر آن انجام خواهید داد بی شد بستن فلکه اصلی آب ورودی به خانه است و سپس تعمیر شیر یا تعویض آن! به همین سادگی یعنی از سر منش باید مشکل هارا ترمین نمود ! در یک تحقیق ساده ولی کاربردی یکی از مهم ترین عوامل گرفتاری های بشر بخصوص در کشور های مانند ایران را می توان بیکاری دانست ،موضوعی که در دین اسلام نیز بسیار بدان اشاره شده و جالب اینکه بانوی شعر ایران زنده یاد پروین اعتصامی که این روز ها هم سالگرد تولدش نزدیک است بیش از چهارصد بار در اشعارش به موضوع کار اشاره نموده است! این یک فاجعه است که فارغ تحصیل بهترین دانشگاه های ما با مدرک لیسانس و یا فوق لیسانس برای اشتغال به کار با هر شرایطی حاضر میشود حتی با افتخار میگوید من تایپ کردن هم بلدم ! در بیشتر شرکت ها و یا کارخانه های بزرگ هر سال تعداد زیادی از کارکنان را در لیست اخراجی ها قرار میدهند و دلیل آن کار پیزی نیست جز اینکه مسئولان میگویند این افراد زمان استخدام اعلام کرده بودن که دیپلم و یا زیر دیپلم هستند در صورتی که مدرک دانشگاهی داشته اند و اشتغال آنها با این مدارک در مشاغل ساده و کارگری امکان پذیر نیست ! فردی که تحصیلات عالی دارد بدان دلیل به دانشگاه رفته تا بتوان کار آفرین باشد و یا اشتغالزا ما بیش از بیست میلیون بیکار داریم در صورتی که همین تعداد هم تحصیل کرده با مدارک دانشگاهی دریم در بدترین شرایط اگر این افراد تحصیل کرده یک کسب و کار را با توجه به تخصص و تحصیلاتشان را بیندازند می توانند لااقل دو تا سه نفر را مشغول به کار نمایند . البته این مشکل خاص ایران نیست بلکه بر میگردد به کل نظام آموزشی جهان و تنها معدود کشورهایی مستثنا هستند . اما در ایران م شاهد آن هستیم که دانشجو و یا تحصیل کرده از بی کاری می نالد . در نظر بگیرید یک فارغ تحصیل در رشته مهندسی طراح و یا قالب ریزی و یا طراحی صنعتی همواره به دنبال یک شرکت و یا کار خانه بزرگ است که او را استخدام نمایند و با حقوق و مزایای مشغول به کار شود اما نموونه ساده بی شک توپ های پلاستیکی ا دیده اید بیش از شصت سال است یک نفر قلبش را تولید کرده و هنوز تولید می شود . کتاب و شعر دزده و مرغ فلفلی قصهای کودکانه به زبان شعر، سروده منوچهر احترامی از کتابهای خاطره انگیز دهه شصت است که بارها تجدید چاپ شده است ، هنوز هم چاپ میشود ! در سال 1368 طرح ایجاد یک مجتمع علمی فرهنگی و آموزشی با رویکرد حرفهای نمودن نوجوانان و آماده سازی ایشان بای بازار های کاری در موسسه آشتی شکل گرفت و در سال 1373 درست سی سال پیش این مرکر راه اندازی شد با نام هنرستان غیر انتفاعی شهید سید مرتضی آوینی و امروز نیز موسسه با طرح ارتقا تحصیلی و شغلی و اعطا مدارک تحصیلی و شغلی نه تنها در ایران بلکه چند کشور دیگر سعی نموده تا پروژه آموزش و اشتغال را برای نوجوانان جوانان عملیاتی نماید. ما با دادن شعار های جون فناوری شدن روی موضوع اصلی اشتغال و کارآفرینی را می پوشانیم فن آوری تعریف خود را دارد و اختراع چرخی که در حال تولید انبوه است به یک شوخی نزدیکتر است تا فناوری ! معذالک تلاش ارزشمند مخترعین و دانشمندان را نباید دست کم گرفت و همین اندازه که با کمترین امکانات بیشترین خد مان را ارائه میدهند و شوربختانه حمایت قابل ستایشی نیز از ایشان به عمل نمی آید . امید است شرایط مناسب تری برای جوانان مستعد ایران عزیزمان بوجود آید تا ثمره تلاش و تحصیلشان را هرچه زود تر در میهن خود ببینند. یا حق جعفر صابری موضوعات مرتبط: سر مقاله [ چهارشنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 21:42 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ چهارشنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 21:41 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ چهارشنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 21:41 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ پنجشنبه نهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 22:49 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ پنجشنبه نهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 22:47 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ پنجشنبه نهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 12:32 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ پنجشنبه نهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 12:31 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ پنجشنبه نهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 12:29 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ پنجشنبه نهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 12:28 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
زن دوم نوشته دکتر جعفر صابری عشق نامه ای دیگر
می خواهم حرفهای دلم را برای تو بنویسم تا همیشه بمونه . وقتی برای اولین بار دیدمش فکر نمی کردم اونقد دوسش داشته باشم که نتونم لحظه ای فراموشش کنم و هر روز بیشتر از روز گذشته جای خالیش برام بیشتر احساس بشه. دیشب وقتی پشتش به من بود گفتم برگرد رو به من بخواب ،خندید و گفت :روی قلبم فشار میا د ،تو توشی درد میاد ! از امروز جای خواب را طوری درست می کنم که نه به قلبش فشار بیاد و نه پشتش به من باشه! شنبه نمیدونم چندم.
************* 1440 دقیقه خدا از من نگذرد،یک بار دیگر دلشو سوزوندم .آخه مگه این بنده خدا چه توقعی داره ،مگه چقدر ما با هم هستیم ،دیروز حساب کردم 1440 دقیقه شبانه روز ، یک روز کامل چقدر از یک روز اون با منه که من دلش را بسوزونم. باید برم مرغ پختن رو اون طور که اون دوست داره یاد بگیرم . نباید کاری کنم که احساس کسری و یا کمبود کنه . اون به امید ی میاد به این خونه باید همه دچیز بوی انتظار و دوست داشتن بده تا بفهمه چقدر دوستش دارم .خدایا کمکم کن تا بتونم بهش نشون بدم چقدر دوستش دارم . یکی از روزهای هفته ************** راست می گفت :باز هم قبض ها را بده اما من یادم رفته بود ،نباید بحث می کردم ،حالا ناراحت رفت وتا فردا شب همین طور ی ناراحته .می ترسم که زنگ بزنم ،خجالت می کشم .چی بگم حق با اون بود. اصلا حق هم که با اون نباشه نباید ناراحت از خونه بره بیرون ،روزش خراب میشه .مگه چی کافی من کوتا بیام مرده دیگه ،اگه تو خونه هم برای ما رئیس بازی در نیاره پس چه مردی گناه داره باید کوتاه می آمدم وبحث نمی کردم ،دلش سوخت هیچی نگفت و رفت .اما نمی دونم که اگه زنگ بزنم حرف نمی زنه ... عیبی نداره ساعت 5/4 پنج دفتر کارشه ، میرم براش خوردنی می برم هم ازش عذر خواهی می کنم هم می بینمش تلافی شب که نمیاد را هم در میارم. ************** از سیاست مدار ها بدم میاد زیاد دروغ نمیگن و ساده از روی واقعیت می گذرند اما با نگاه به بعضی واقعیت ها احساس می کنم باید سیاست داشته باشم ،اون عاشق مادرش هست و بی تفاوتی و یابی خیالی من می ترسم کار دستم بده.بهتر هست کمی از خوبی های مادرش بگم و بدی ها را بزرگ نکنم بهتر وساطتت کنم ویه کاری کنم کینه نشه.هر چی باشه من نفر سوم بین مادر و پسر هستم ،بهتر ه نقش مهمی داشته باشم .با این کار علاقه اون هم به من بیشتر میشه ، من بخاطر اون همه کار می کنم .فقط بخاطر عشقمون . آخرین روز هفته ************* این طوری بهتر شد ،خودش فهمید که با من چه رفتاری شد.گرچه نمی تونه کاری کنه و خوب من خودم هه چیز را می دانستم واین طبیعی است که همسر اون بخواد از منبدش بیاد ،من هم بودم همین کارها را می کردمبا ناراحتی اون بیشتر شرایط را براش دشوار می کنم ،اون که نمی تونه بچه هاش رو رها کنه باید بسوزه و بسازه و خدای نا خواسته من کم رنگ می شم .پس بهتر ه کوتا بیام ،این طور اون بیشتر دلش برام می سوزه و حق هم به من میده ،چرا ناراحتش کنم و دلش رو بشکنم.اون همه چیز رو به من گفته بود و من این طوری خواستم . اما دلم خیلی گرفت خدایا کمکم کن که صبور باشم .بخاطر عشقمون. یه روز خیلی بد ادامه مطلب [ شنبه چهارم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 21:45 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
هیچ اتفاقی اتفاقی اتفاق نمی افتد جوانی و حتی نو جوانی از دست رفته و حسرت دها عشق و دوستت دارم های فراروان ! این ها درد های پیری است که سر باز میکند و تبدیل به بیماری های مختلف می شود .
هر که گرگش را دراندازد به خاک/ وانکه از گرگش خورد هر دم شکست/ وای اگر این گرگ گردد با تو پیر اینکه انسان هست این سان دردمند/ از کتاب دیار آشتی(فریدون مشیری)
تن آدمی شریفست بجان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت اگر آدمی بچشمست و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت بحقیقت آدمی باش و گرنه مرغ باشد[۱] که همین[۲] سخن بگوید بزبان آدمیت مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی که فرشته ره ندارد بمکان آدمیت اگر این درنده خوئی ز طبیعتت بمیرد همه عمر زنده باشی بروان آدمیت رسد آدمی بجائی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حدّست مکان آدمیت[۳] طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت بدر آی تا ببینی طیران آدمیت نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت[۴] [ جمعه سوم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 13:35 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ سه شنبه سی ام بهمن ۱۴۰۳ ] [ 21:2 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ سه شنبه سی ام بهمن ۱۴۰۳ ] [ 21:1 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ سه شنبه سی ام بهمن ۱۴۰۳ ] [ 21:1 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ سه شنبه سی ام بهمن ۱۴۰۳ ] [ 21:0 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
پاکت آشتی از نزدیکان و دوستان خود سوال کنیم چه نقاط ضعف و قدرتی را در ما دوست دارند و آیا رفتار و گفتار ما آنطور که آنها میخواهند هست ؟ما چگونه باشیم تا بیشتر مورد احترام و علاقه آنها قرار گیریم ! کدام رفتار و یا گفتارمان تا کونو آنها را رنجانده و چگونه میتوانیم از آنها دلجویی بنام ایم ؟ از ما چه توقعی دارند و خلاصه سعی کنیم دلشان را اگر شکسته ایم ترمیم نماییم ! بیشتر وقت ها ما احساس میکنیم همه چیز را میدانیم و احساسات اطرافیانمان را درک میکنیم ولی این طور نیست و آنها حرفهای ناگفته زیادی دارند که اگر از ما اطمینان داشته باشند که دلگیر می شویم شروع به بیان می کنند برای سهولت کار میتوان سوالات را نوشته و در یک پاکت به همراه کاغذ سفیدی به او بدهیم تا سر سبز هر چی دلش میخواهد در خصوص ما بنویسد ! شاید در ابتدا شوخی باشد ولی به مرور که اطمینان شان جلب شد شاهد خواهید بود که چطور میتوانند شما را به چالش بکشند . باری نمونه یک مورد از آزمایشی را که خانم مارینا آبراموویچ در سال 1974 اجرای هنری به مفهوم مدرن داشت را تقدیم می کنم وی اعلام کرده بود که در طی اجرای ۶ ساعته، مانند یک شیء بیحرکت و بدون هرگونه واکنش خواهد بود. 🔸روی میز یادداشت زیر به چشم میخورد: 🔸در ابتدای کار همه رودربایستی داشتند. یک نفر نزدیک شد و او را با گُلها آراست. یک نفر دیگر او را با سیم به یک شیء دیگر بست. دیگری قلقلکش داد… کمی بعد او را بلند کردند و جایش را تغییر دادند! کمکم زنجیرها را بکار گرفتند. به او آب پاشیدند و وقتی دیدند واکنشی نشان نمیدهد رفتارها حالت تهاجمیتر گرفت. 🔸منتقد هنری، توماس مکاویلی، که در این پرفورمنس شرکت کرده بود به خاطر میآورد که چگونه رفتار مردم رفتهرفته، خشنوخشنتر شد. «اولش ملایم بود، یک نفر او را چرخاند، یکی دیگر بازوهایش را بالا برد… دیگری به نقاط خصوصی بدنش دست زد…» مردی جلو آمد و با تیغ ریشتراشی که برداشته بود گردن او را مجروح کرد و مردی دیگر خارهای گل را روی شکم آبراموویچ کشید. یک نفر تفنگ را به دستش داد و دستش را تا بالای گیجگاه برد. یک نفر دیگر آمد تفنگ را گرفت و از پنجره به بیرون پرت کرد. 🔸با این پرفورمنس آبراموویچ نشان داد که اگر شرایط برای افرادی که به خشونت گرایش دارند مهیا باشد، به چه راحتی و با چه سرعتی خشونت را اعمال میکنند. بعد از پایان ۶ساعت پرفورمنس، آبراموویچ در سالن استودیو به راه افتاد و از مقابل دستیاران و بازدیدکنندگان گذشت. 🔸همه از نگاهکردن به صورت او اجتناب میکردند. بازدید کنندگان هم آنقدر عادی رفتار میکردند که انگار اصلاً از خشونتی که دمی پیش به خرج داده بودند و اینکه چگونه از آزار و حمله به او لذت برده بودند چیزی در خاطرشان نمانده بود. 🔸این اثر نکتهای دهشتناک را در باب وجود بشر آشکار میکند. به وضوح به ما نشان میدهد که اگر شرایط مناسب باشد، یک انسان با چه سرعت و به چه آسانی میتواند به همنوع خود آسیب برساند و به چه سادگی میشود از شخصی که از خود دفاع نمیکند یا نمیجنگد بهرهکشی کرد و این که اگر بسترش فراهم باشد اکثریت افراد به ظاهر «نرمال» جامعه میتوانند در چشمبرهمزدنی به موجودی حقیقتاً وحشی و خشن تبدیل شوند. 🔸مارینا بعدها اعلام کرد: وقتی آن شب به هتل خود برگشته بود، دید که یک دسته از موهایش در عرض چند ساعت سفید شده بود. خودداری و عدم واکنش او چنین هزینهای به او تحمیل کرده بود. مارینا آبراموویچ و پرفورمنس ریتم صفر به ما یاد میدهد که وقتی منفعل باشید، هم خودتان نابود میشوید و هم بخش نابودگر دیگران را بیدار میکنید. وقتی منفعل باشید آدمها وحشی میشوند، زورگو میشوند، اخلاق و شأن انسانی شما را دیگر هر کسی محترم نمیشمارد و امیال و عقده و غدههایی که درونش وجود دارد مجال ابراز وجود پیدا کرده و خودنمایی میکند!!! 🔸ولَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ. و برای شما در قصاص، حیات و زندگی است، ای صاحبان خِرد! شاید شما تقوا پیشه کنید 🔺آری مجرم باید از عواقب کارش بترسد و الا آرام ترین افراد به وحشی تبدیل می شوند که باورش ممکن نیست چنگیز ، هیتلر، یزید، صرب ها و داعشی ها همه و همه مشت نمونه خروار هستند شاید بصورت خلاصه بتوان گفت که این آزمایش به سادگی و روشنی ثابت کرد که: 🔺این مظلوم است که ظالم میسازد. سخن آخر شما با نشان دادن تحمل خود اولاً اطرافیان خود را بهتر از گذشته خواهید شناخت و ثانیا خود را در بیشتر امور اصلاح می کنید . باید بپذیریم که همه ما ختاهایی داریم و لازم نیست به اندازه این آزمایش به خطر نزدیک شویم ولیم خوب است که فرصتی به دیگران بدهیم تا ما را ارزیابی کنند و همچنین خیش تن را ! بیشتر اطرافیان ما خشم درونی از ما دارند که بخاطر مصالحی رو نمی کنند کینه ،حسادت و مطالبی از این دسته بای ساختن خیش نیاز به شناخت بهتری از اطرافتان دارید و این پاکت آشتی است که برایتان چنین شرایطی به وجود می آورد. مطلبی که تقدیم حضورتان شد بخشی از کتاب پاکت آشتی است که نتیجه شش سال تحقیق و مطالعه اینجانب است و انشالله به زودی برای چاپ آماده واد شد. یا حق جعفر صابری [ سه شنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 18:40 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ دوشنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 22:59 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
وایسا کارت ندارم!یادم نیست اسم فیلم چی بود ولی این دیالوگ را خوب یادم هست که قهرمان فیلم تعریف میکرد که کودک بودم و یک روز پدرم مرا روی دیواری گزارد وخودش پای دیروار ایستاد به من گفت بپر و من بی مهابا پریدم چوم متمان بودم او مرا در بغل خواهد گرفت چون آغوشش را باز کرده بود من بی مهابا پریدم اما او آغوشش را بست و من بشدت به زمین خوردم و مجروح شدم !هرگز دیگر به کسی اطمینان نکردم حتی پدرم!همه ما در طول زندگیمان از عزیز ترین آدم های اطرافمان بخصوص پدر و یا مادر برادر یا خواهر چنین زخمی خورده ایم که باعث شده همیشه از همه در دل ترسی داشته باشیم و این درد دردی بسیار سنگین است!خوب به یاد دارم در نوجوانی با تفنگ بادی خود دو تا کفتر که متعلق به همسایه مان بود را با یک تیر زدم و او به پدرم شکایت مرا کرد آن روز پدرم تکه شلنگ آبی که سر شیر داخل حیاط باود را از آن جدا کرد و به دنبالم دوید من میدویدم واو نتوانست مرا بگیرد ایستاد و گفت : وایسا کارت ندارم !من که دلم برایش سوخته بود و دیدم خسته شد ایستادم و به طرفش رفتم ولی او مرا با همان شلنگ آب کتک مفصلی زد و من ساکت بودم هیچی نگفتم اشک ریختم ولی ناله نکردم چون دلم برای او سوخته بود و خودم خواستم تا او به دنبالم ندود او سکوتم را دید و بیشتر کتکم زد او میخواست ناله مرا بشنود تا باور کند من تنبی شده ام اما من ساکت بودم ضربات پیاپی شلنگ آب بر سرو گردن و کمرم می خورد و من اشک میریختم مادرم پیش آمد و شلنگ را از دست پدرم گرفت ...من اشک میریختم برای اعتمادم به پدرم و هرگز دیگر نه به او و نه به هیچکس نتونستم اعتماد کنم سالهاست در دفتر کارم این ابیات را به یادگار گذاشته ام که :از هزاران یک نفر اهل دل اندمابقی تندیسی از خشت و گل انداعتماد تنها سرمایه بین انسانها است و نباید آن را به هیچ عنوان از بین برد ! بخصوص بین فرزندان و والدین!روی صحبتم با والدینی هست که به هر دلیلی نابخردانه باعث میشوند تا فرزندانشان نتوانند آنطور که باید و شاید به آنها اعتماد کنند و راز دلشان را بازگو نمایند !فرزندان ما چه خوب چه بد باید به ما اعتماد نمایند و هر آنچه لازم میدانند به ما بگویند بخصوص نقش مادران در این برقراری اعتماد بسیار مهم و لازم و ضروری است ،تصمیمات عجولانه و برخورد های ناشی از عصبانیت با فرزندانمان باعث میشود که تنها اعتمادشان به ما کم شود بلکه احساس کنند پایگاه و آسایشگاه امنشان از بین رفته و این آغاز فاجا است آنها وقتی نتوانند با ا هم سخن شوند ناخواسته به دام افرادی می افتند که هیچ تضمینی در سلامت روح و روانشان نمی باشد !کمی بیشتر و با حوصله تر به حرفهایشان گوش دهیم و با صبرو حوصله کنارشان بمانیم ایجاد محیط امن از مهمترین وظایف ما والدین است ،هر چند اشتباهات ایشان فراوان باشد اما ما والدین هستیم که باید صبورانه و با دقت به موضوع تربیت فرزندمان توجه نمایم در هر سن و سالی که باشند این مهم ترین کار ما است !یا حقجعفر صابریموضوعات مرتبط: سر مقاله [ شنبه سیزدهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 23:36 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
بندگی ....!خداوند خالق جهان هستی است و بشر نیز از موجوداتی است که او خلق نموده و آن را اشرف مخلوقات نام نهاده حال این بشر با تمام اختیارات و توانی که دارد میتواند مختار باشد و عبادت خالق را بجا آورد یا تصمیم به نافرمانی بگیرد و در مسیر زندگی هر گونه که تمایل دارد عمر خود را سپری سازد!اینکه میگوییم ما بنده تو هستم ای خالق هستی زمانی معنا پیدا میکند که بندگی هم نماییم !و چرا بنده باشیم وقتی او ما را آزاد خلق نموده است ،خالق ما ما را در اوج انسانیت و شرافت بیافرید و مختار در تصمیم گیری ها تا در مسیر راه گذر عمر خود هر آنگونه که می خواهیم و می اندیشیم تی تریق نمادیم و آنکه بندگی می پذیرد اگر بندی خالق شود از هر بندی رهایی یافته و اما اگر بندی بندی خالق گردد اسیر و در مانده خواهد شد در بند بودن و بندگی کردن تنها به مخلوق دیگر نیست گاه ا بنده هوای نفس خویش میشوی و طول عمر خود را در اسارت این دیو پلید سپری می سازیم و یا اینکه گرفتار و در بند چیزی میگردیم که در انتهایش فقط زلالت و بندگیست ولاقیر.خالق مان ما را خلق نموده تا اشرف موجودات باشیم و جهاد و هر چه در آن است برای رفاه حال ما شادی و خوشی و رایت ما بوده و هست این همه لطف چگونه قدردانی نمی طلبد و بندگی !از چه روی ما او را با این همه محبت رها کرده به سراغ آنچه که فانی است میشویم.هیچ ولدی مولودش را به حد خالق هستی دوست نمی دارد و اگر هم چنین هست آن هم از چشیدن قطری مهر محبوب است اگر مادری و یا پدری فرزندش را دوست میدارد اگر عاشقی و دوست داشتنی شکل میگیرد با تمام وجودش از خالق هستی سرچشمه گرفته و میگیرد .چه زیبا سروده علامه طباطبایی :همی گویم و گفته ام بارهابود کیش من مهر دلدار هاپرستش به مستی است در کیش مهربرون اند زین جرگه هشیار هابه شادی و آسایش و خواب و خورندارند کاری دل افگارهاکشیدند در کوی دلدادگانمیان دل و کام ،دیوار هاچه فرهاد ها مرده در کوههاچه حلاج ها رفته بر دارهاچه دارد جهان جز دل و مهر یارمگر توده هایی ز پندارهاولی رادمردان و وارستگاننبازند هرگز به مردارهامهین مهرورزان که آزاده اندبریزند از دام جان تارهابه خون خود آغشته و رفته اندچه گل های رنگین به جوبارهابهاران که شاباش ریزد سپهربه دامان گلشن ز رگبارهاکشد رخت،سبزه به هامون و دشتزند بارگه،گل به گلزار هانگارش دهد گلبن جویباردر آیینه ی آب،رخسارهارود شاخ گل در بر نیلوفربرقصد به صد ناز گلناز هادرد پرده غنچه را بادبامهزار آورد نغز گفتار هابه یاد خم ابروی گل رخانبکش در بزم می خوار هاگره را ز راز جهان باز کنکه آسان کند باده،دشوارهاجز افسون و افسانه نبود جهانکه بستند چشم خشایارهافریب جهان را مخور زینهارکه در پای این گل بود خارهاپیاپی بکش جام و سرگرم باشبهل گر بگیرند بیکارهاعلامه طباطبایی(قدس الله نفسه)بند بودن و در بند بودن زیباست اما نه بندگی مخلوقی چون خویشتن! این که شرافت و انسانیت را اسیر و در بند دیگری نماییم کمال نابخردی است و روش شاد علامه اقبال لاهوری که زیبا بیان نمود:آدم از بی بصری بندگی آدم کردگوهری داشت ولی نذر قباد و جم کردیعنی از خوی غلامی ز سگان خوارتر استمن ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کردشاکر باشیم و قدرتمند تا با خدایمان هستیم و دل بدو بسپاریم که او جز خیر و خوشی برای ما در نظر ندارد ،شاد باشید و سربلند .یا حقجعفر صابریبگذار تا مقابل روي تو بگذريم دزديده در شمايل خوب تو بنگريمنه بوي مهر مي شنويم از تو اي عجب نه روی آنکه مهر دگر کس بپروریماز دشمنان برند شکايت به دوستان چون دوست دشمن است شكايت كجا بريمما خود نميرويم دوان در قفاي كس آن مي برد كه ما به كمند وي اندريمسعدي تو كيستي كه در اين حلقه کمند چندان فتاده اند كه ما صيد لاغريمشوق است در جدايي وجور است در نظر هم جور به كه طاقت شوقت نياوريمگفتي ز خاك بيشترند اهل عشق من از خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريمما را سري است با تو كه گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سريمروی ار به روي ما نكني حكم از آن توست بازآ كه روي در قدمانت بگستریمما با توايم و با تو نهايم اينت بلعجبدر حلقه ايم با تو و چون حلقه بر دريم! موضوعات مرتبط: سر مقاله [ دوشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 12:42 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ یکشنبه هفتم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 23:5 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ یکشنبه هفتم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 22:59 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |