دکترجعفر صابری بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها
| ||
كمتر از سه سال پيش دانشجوي من بود و خوب مي شناختمش .نه تنها در درس من بلكه در دانشگاه به عنوان دانشجوي خوب و درس خوان او را مي شناختندش . آن روز ها مي گفت :خانه شان كرج است و براي شركت در كلاس درس دانشگاه آزاد دماوند كه هفت و نيم صبح شروع مي شد با يد پنج از كرج راه مي افتاد. وامروز در بلغارستان و رستوران ! دانشجوي رشته ارتباطات و گارسوني؟ گويا همين سئوالهارا هم او از من داشت براي همين وقتي آرام تر شد سئوال كرد : استاد مجله شما را هم بستن؟ خندم گرفت و با لبخند گفتم: نه بابا مجله ما نه زرد بود نه سبز نه سرخ و كاري به كسي نداشته و نداره ما با مردم هستيم و گرفتاري مردم بقدري هست كه ديگه ناي كار سياسي نمي ماند . باز سئوال كرد پس چرا اينجا هستيد ؟ براش توضيح دادم كه:ما ايراني هستيم و براي معرفي ايران و فرهنگ ايران وظيفه ما آدمهاي فرهنگي است كه كار فرهنگي كنيم . حتي آگر دولت هم همكاري نكنه ما بايد كاري بكنيم و در اين جهان فرهنگي كاري انجام دهيم .براي همين سال گذشته بعد از ساخت فيلم سينمايي در كشور روماني شركتي را در آن كشور به منظور فعاليت هاي فرهنگي با همان نام آشتي ثبت كردم و لي بعلت مشكلاتي در سر موقع مقرر به روماني نيامدم براي همين شركت دچار مشكلات كاري شد ومن نا چار سفرم به روماني طولاني شد و طبق قوانين ان كشور براي انجام كارها بايد كاري مي كردم براي همين به بلغار آمدم تا به كارهايم رسيدگي نمايم . با تعجب پرسيد يعني مجله همسر در ايران منتشر مي شود ؟ با همان لبخند سعي كردم جوابش را بدهم و گفتم بله حتي ما در روماني هم هفته نامه اي را كه قرار است در كل ارو پا هم انشالله پخش شود چند هفته اي است به دو زبان رومن و اينگليسي چاپ مي كنيم .! با همان تعجب پرسيد ؟ بچه ها مي گفتن كه ريختن توي دفتر شما و همه چيزاي شما رو شكوندن ! گفتم: نه دخترم فقط نشكوندن بلكه غارت كردن و بعدش هم با خاك يك سانش كردن. باچشماني پور از وحشت و ترس پرسيد :شما كاري نكرديد ؟ شانه هيم را باله انداختم و گفتم : اولاً من نبودم دوماً بيشتر از شش ماه دنبال كار ها بودم اما نشد ديدم كم مانده سكته كنم ول كردم به اميد خدا بالاخره خداي هم هست . بهتر ديدم بيام دنبال كارام واز نوع شروع كنم اين بزرگوارها حتي چادر نمازي كه مادرم در دفتر موسسه نماز مي خواند را هم بردن .اما باز ما ايستاديم و كار فرهنگي مي كنيم . ما ايران و مردم را دوست داريم و تا ايران هست و ما هستيم براي مردم مي نويسيم و كار مي كنيم . شما چي شد كه سر از اينجا در آوردي ؟ باز اشك در چشمان دخترك دويد و گفت : من دانشجوي ستاره دار شدم .بابام سكته كرد و برادرم رفت سربازي من آمدم كار كنم خرج خانه را در بيارم .چاري نداشتم . ترجي دادم بهش قوت قلب بدم و براي همين گفتم : باري كلا آفرين به همتت و غيرت برات آرزوي موفقيت مي كنم و اميدوارم موفق باشي . وبعد از چند دقيقه اي هم از آن روستوران خارج شدم ترجي دادم چيزي راجع به اينكه چرا ايران نمانده و از اين سئوالها نپرسم .شايد او هم مثل من و خيليهاي ديگه ترجي داده به ايات قرآن كه خدا وند فرموده ( آيا زمين من آنقدر بزرگ نيست كه هجرت كنيد... ) عمل نمايد و هجرتي حتي گوتاه مدت داشته باشد. گاهي وقت ها براي انسان لازم است كه هجرتي را تجربه كند و اين كه خداوند براي بعضي از بنده هايش اين گونه تقدير ميداند هم جاي شكر دارد.پس خدايا شكرت! جعفر صابري
[ دوشنبه دوم آذر ۱۳۸۸ ] [ 23:7 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |