دکترجعفر صابری
بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها 
لینک دوستان

سرمقاله

263

کرامت ایرانی !

اسمش احمد بود ما همه می دانستیم که پدرش فوت کرده و مادرش با کار در منازل مخارج زندگی آنها را فراهم می نماید . اما خود احمد بسیار پسر درس خوان و نمونه ای بود مودب و با وقار، خانه ما هم می آمد و هم بازی من بود . مر حوم پدرم هم احمد را خیلی دوست داشت و به او احمد آقا می گفت و برخلاف دیگر دوستانم همیشه با او خوش و بش می کرد . آن روز صبح معاون مدرسه آمد سر کلاس و اسم چند نفر را خواند از جمله احمد را که بروند دفتر ولی احمد نرفت . من که پرسیدم چرا ، نمی گفت : در این ایام به ما کت و شلوار می دهند مادرم می گوید تو نمی خواهی بگذار کسانی که نیاز مند ترند بگیرند! کرامت و بزرگی احمد همیشه یادم است گر چه بیش از سی سال از آن روز ها می گذرد.

دوستی می گفت : چند سالی قبل از انقلاب بود که برای سفر به استان خوزستان رفتم ،بازرس کشوری بودم و به همین دلیل استان داری شرایط بخصوص و ویژه ای را برایم فراهم نموده بود و همه چیز در حد عالی بود . شنیده بودم که بعلت مرزی بودن این شهر اجناس لوکس و خارجی به قیمت مناسبی ارائه می شود به همین دلیل برای خرید به بازار شهر سری زدم اتفاقاً خرید خوبی هم از یک مغازه انجام دادم و لی پس از تسویه حساب رو به مغازه دار به شوخی گفتم . برادر نکند مارا با این کت و شلوار و کراوات دیدی گرانتر از دیگران اجناست را با ما حساب کردی ! من در این شهر غریبم و مسافر هستم! مغازه دار تمام پول هایم را به من پس داد و گفت: باور کن این اجناس از نیم بها هم کمتر حساب شده این را در شهر خودت خواهی دانست ما با تمام مشریانمان این گونه حساب می کنیم . اما چون گفتی مسافر و غریب هستی تمام اجناس هدیه ما به شما و باید شب هم مهمان ما در منزل باشی تا از مهمان نوازی ما هم بی نصیب نمانی و علی الرغم اصرار من او چنان شوخی مرا جدی گرفت که هنوز سالهاست شرمنده کرامت انسانی و مهمان نوازی ایرانی او هستم. سر ور عزیز و ارجمند استاد فر زانه حضرت حجت الاسلام ولمسلمین حاج حسین اشرفی اصفهانی فرزند چهارمین شهید محراب که نماینده ولی فقیه و امام جماعت مسجد سید الشهدا چهاراه تهران پارس است می باشد ، نیز که چندی پیش افتخار دیدار و گفتگوی با او نصیب ما شد به مناسبت فرارسیدن ایام نوروز باستانی از نیاز نیاز مندان و کرامت انسانی برایمان گفت . او در این خصوص اشاره می کرد که نکند خدای ناخواسته با نا دانی باعث بی آبرویی انسانی شویم . او ازنحوه کمک رسانی خیرین به نیازمندان برایمان فرمودند و از اینکه حتی نیازمندانی از نقاط دور برای حل مشکلاتشان به آنجا می روند . دل نگرانی ایشان از این بود که نکند خدای ناخواسته مردم نسبت به حال یکدیگر بی تفاوت بشوند بویژه در این ایام و روزها که همه نیازمندان با آبرو دست به سوی خدا دارند . وی شخصاً به این گونه امور رسیدگی می کرد و از احوال فرد فرد نیازمندان پرس و جو می نمود الحق که فرزند چنان مرد بزرگواری باید هم این گونه باشد . عزیزی که از موضوع مقاله ما مطلع شده بود برایمان از روز های دور می گفت که خانواده همسر برادرش به منزلشان آمده بودند .او می گفت چون برادر بزرگ تر بود دیر تر ازدواج کرده بود و برای رسیدگی به امور برادران و خواهرانش ناچار بود کار کند . شبی که اقوام تازه برادر ش به منزل انها آمده بودند وی برای خرید یک شانه تخم مرغ راهی شده بود تنها دارای منزلشان ده تومان پول بود و یک راست به مغازه بقال محله که مردی با خدا و خداشناس در ظاهر بود رفته و وقتی پول یک شانه تخم مرغ را داده بود مرد با خدا گفته بود این نرخ روز است نه این وقت شب و در این ساعت از شب نرخش پانزده تومان است . این دوست می گفت تخم مرغ را زمین گذاشتم و برگشتم به طرف خانه چون مغازه دار گفت تخم مرغ باشد برو خانه بقیه پول را بیاور . می گفت در مسیر به این فکر می کردم که مردی با این خداپرستی که همیشه صف اول نماز مسجدمان است چرا! ناگهان به درب مغازه قهوه خانه محله رسیدم که شخصی لاابالی و بی خیال در ظاهر بود به سراغش رفتم و گفتم برادر به اندازه ده تومان به من تخم مرغ بده . مرد گفت نیمرو می خوای یا آب پز ؟ گفتم : نه برادر برای ما مهمان آمده و تمام دارایی ما همین ده تومان است اگر می شود می برم خانه خودمان درست می کنیم . با شنیدن این حرف مرد برخواست سه دست دیزی و تمام مخلفاتش به همراه یک شانه تخم مرغ به اضافه ده نان برشته داد دست من و گفت : خیر پیش . متعجب گفتم برادر من پول ندارم . مرد برفراشته گفت : کی از تو پول خواست مهمان حبیب خداست و تو هم همسایه ما برو به سلامت . روزها و سالها گذشت و او یک ریال بابت ان شب از من نگرفت کرامت و انسانیت او همواره مرا شرمسار خود نموده است. چندی پیش در خصوص یاری رساندن به افراد نیاز مند که همواره سازمان هلا ل احمر پیشگام بوده خدمت مسئول داوطلبان این سازمان در استان تهران بودیم و از دغدغه های ایشان نیز احترام به همنوع بود . چراکه بی شک این شایسته نیست که یک نیسان یا اتو مبیل پر از مواد و یا بسته های هدیه درب خانه ای بایستد و در صورت نبودن اهل خانه از همسایه ها سئوال شود که آنها کجا هستند و یا اگر بودند هدایا را در مقابل چشم همسایه ها به آنها بدهند و یا حتی رسید هم بگیرند . با عنایت به اینکه در دین اسلا م نیز به احترام به انسان ها اشاراتی شده و احادیث زیادی هم داریم .که حتی برای نمونه اگر خواستید کمکی به شخصی نمایید دست تان را پاین بگیرید تا آن شخص خودش از دست شما هدیه را بردارد و آبرو داری کنید او هم برای این کار خودش حرکتی کرده باشد . سالهاست که در این ایام خیرینی به مدارس سر میزنند . و گاه باز لباس شب عید می دهند و یا اینکه کارتی را می دهند تا نیاز مندان به همراه خانواده به فروشگاه و یا مغازه ای بروند تا وسیله و لباس خود را تحویل بگیرند . بی شک این روش بهتری است بخصوص اگر این کارت را ولی بچه خودش بگیرد چرا که وقتی برای گرفتن لباس و یا هدیه میرود کودکان می اندیشند ولی خودشان آن ها را خریداری کرده و نکته تربیتی و شخصیتی در این کار هست . گر چه متاسفانه من دیده ام که والدینی حتی این کارت ها را می فروشند و صرف مواد مخدر می کنند. داستان کرامت انسانی و دست گیری از نیاز مندان داستانی است که همواره ادامه دارد و طبق آیه صریح قرآن در سوره یاسین این آزمایشی است برای من و تو که انسانیم.

عید شما پیشا پیش مبارک

جعفر صابری

[ جمعه دوازدهم اسفند ۱۳۹۰ ] [ 21:52 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

معرفی: جعفر صابري

متولد بیست و یکم آذر ماه هزارو سیصدو چهل شش هجری شمسی مصادف با دوازدهم دسامر 1967 میلادی در حوزه 2 زنجان (شهر ابهر)، فارغ التحصيل رشته هاي ساختمان .سينما . مديريت دولتي و علوم ارتباطات و روابط بین الملل ,روانشناسی و عکاسی ،مدرس ،محقق، تهیه کننده و کار گردن ،مخترع و کار آفرین ...
بعلت شغل پدر كه نظامي بود كودكي و نوجواني را در شهرهاي مختلفي به سر برد. سن  بلوع وي كه همزمان با انقلاب اسلامي در ايران بود در شهر دامغان سپري شد وي مي گويد:

قوره نشوده مویز شدیم.

با شروع حركتهاي انقلابي وي فعاليت نوشتاري خود را شروع كرد و در سال 58 اولين مجله خود را تحت عنوان پيام طالقاني به چاپ رساند. فعاليت تئاتر وي از سال 56 آغاز شده بود ولي 58 اوج گرفت در سال 1362 با عظيمتي به تهران  گروه هنری میثاق را راه انداخت و با دوستان هم سن وسال خود به کمک کمیته فرهنگی جهاد سازندگی که آن روز ها هنوز وزارت خانه نشده بود راهی مناطق جنگی شد و برای رزمندگان تئاتر و موسیقی اجراء می نمودند.
در سال 1365 فعالیت فرهنگی خود را در سپاه پاسداران  به عنوان پاسدار افتخاری (برای سربازی)ادامه دادوی خیلی زود متوجه شد که با روحیه وی سازکار نیست و بعنوان بسیجی کار فرهنگی را دنبال کرد. پس از جنگ وی تحصیل را دنبال کرد و درآموزش و پرورش هم معلم پرورشی بود. فعالیت های پرورشی و هنری برای کودکان و نوجوانان وی بعنوان مدیر هنرستان چند سالی خدمت کرد و سپس برای تحقیق و مطالع بیشتر شغل های اداری را ترک کرد.
فعالیت مطبوعاتی وی از سال 1357 آغاز و تاکنون ادامه دارد.
سایر فعالیتها و تالیفات استاد صابری  در  قسمت انتهایی همین وبلاگ آمده است ضمن آنکه بد ندیدم تا تعدای از دست نوشتهای دکتر صابری را در این وبلاگ جهت آشنای بیشتر شما درج نمایم .
                                                                        با تشکر از شما بازدید کننده محترم    
    
امکانات وب