دکترجعفر صابری
بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها 
لینک دوستان
 

بیک آتا...

بیک آتا...




یه لایه شیشه ای رو چشماش بود و دستاش علی رغم مردانگی بودنش وقتی دست ما رو در دست می گرفت نرم و لطیف بود و گرمای عجیبی داشت طوری که به سرعت قلب آدم احساس گرما می کرد . از وقتی  یادم میاد به همه بچه ها آقا ، یا خانم می گفت ، کمتر اخم می کرد و اگه کاری خوب به نظرش نمی رسید فقط میرفت یه جای دیگه هیچی نمیگفت...

                            

وقتی از قدیما تعریف می کرد از روز های گذشته ، آدم انگار خواب می دید... خودش می گفت تک فرزند بوده و از هشت سالگی در مغازه به پدر کمک میکرده و بعد از بیماری پدرش ناچار از 12 سالگی به شغل بازرگانی و یا همان پیله وری مشغول می شود و به روستاها و شهرستانهای دیگر استان ها مانند کرمانشاه و کردستان سفر میکرده...

پدر بزرگ  تا در قید حیات بود  شش پسر و سه دختر داشت که از مجموع آنها 23 نوه و 2  نتیجه بودند.

پدر بزرگ  بازنشسته بود ،ولی  در یک بنگاه بلور فروشی مشغول کار حسابداری بود و با داشتن بیش از هشتاد سال سن تا روز های آخر عمرش کار میکرد ،خوب یادمه میگفت من با این کارم نشان میدم که کار کردن عآر نیست و از همه مهمتر اینکه از این راه درامد مضاعفی هم به دست می آورم و در مخارج لازم نیست کسی کمکم کنه!آن روز ها متوجه این حرف پدر بزرگ نمی شدم ولی این روز ها می بینم که چطور پدر بزرگ ها و مادر بزرگ های بازنشسته در صف های مختلف می ایستند و با دقت هزینه هایشان را کنترل می کنند بخصوص پدر بزرگ هایی که تنها منبع درا مدشون همان حقوق بازنشستگی است   و در شرایطی که حتی برای جوانها هم کار نیست چه برسه به بازنشته ها !،انصاف داشته باشیم حتی اگر ثمره  سالها تلاش این پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها یک واحد ساده آپارتمان باشه وقتی فرزندان و یا نوهایشان برای دیدنشان می آیند در بهترین شرایط با دشواری باید پاسخگو ی آنها باشند! حقوق و مزایای یک بازنشسته در ظاهر مناسب دو نفر است اما در واقع بسیار ناچیز  است چراکه بچه ها و بخصوص نوه ها این ثمره زندگی و نور چشم بزرگ تر ها بیش از هر کس به محبت بزرگ تر ها بویژه پدر بزرگ و مادر بزرگ نیاز دارند و عجبا کرامت و منش ایشان به هیچ عنوان اجازه نمی دهد که از مشکلات زندگی بنالند حتی برای فرزندانشان اما ما چی؟ ما که می دانیم این بزرگواران این عزیزان چه مناعت طبعی دارند ! ما که میدونیم زندگی چقدر  سخت شده بد نیست یه وقتهایی مثل همین روز پدر هرچی داریم توطبق اخلاص بگذاریم و به صورت یه کارت بانک چند روز جلو تر از اینکه بریم دست بوسیشون تقدیمشون کنیم، بدونیم اگه لازمشون نباشه برامون هدیه میخرند و بهمون بر می گردونند ! با ور کنیم یه پیراهن یه هدیه کوچک خیلی با ارزشه اما این روزها بهانه ای برای اینکه به خود مون بفهمونیم که می فهمیم !

می فهمیم که به برکت وجود همین بزرگترهاست که ما هستیم به برکت همین پدر بزرگ ها و مادر بزرگها است که ستون خانواده استواره و هر از چندی دور هم جمع میشیم  فرقی نمی کنه به چه زبونی؟  کُردی یا فارسی  یا ترکی، مهم اینه که از دلمون بگیم آتا یا بویک دده یا  با وگره همون پدر بزرگ ...

مهم اینه که بدونیم سنگهای بزرگ رود خونه هستند که هوای سنگ ریزه ها رو دارند ،مهم اینکه بدونیم چشم سفید نداریم و موسفید داریم،   باغبا ن هایی  که زمستون را بیشتر از بهار دوست دارند وبیایید قدر آینه بدانیم  تا که  هست  نه آن وقت که افتاد و شکست . لازم نیست تو مرگشون سنگ خوش تراش و قبر گران تهیه کنیم و در صفحه آگهی ها به هم تسلیت بگیم!لازم نیست چند روز خرج بدیم و تو چشم و هم چشمی بگیم که ما خرج بابامون کردیم و بزرگ خاندان را از دست دادیم ... یاد ش بخیر پدر بزرگم وقتی همه جمع بودیم می گفت:

  عشق است و مستی

مستی است و راستی

 هرگز نمیر ی مادر  ،امان از  بی مادری

 رفیق بی کلک مادر

 دوست بهتر از دوست مادر

 اول و آخر مادر

کوه رنج پدر

عقاب عرش میگیره  میره بالا به بالها ش می نازه ،

سرمایه دار به  مالش می نازه

 خوشگلا  به  چهره زیباشون می نازند

 خوش صدا ها به صوت زیباشون می نازند

 فوتبالیستها به شوتشون ،کوشتی گیرها به فنشون می نازند

 بوکسرها  به مشتشون می نازند  ، شطرنج بازها به مهره چینیشون می نازند  

 ولی من به این گلچیدنیم می نازم ...

  یادش بخیر و روزش گرامی ...

 تقدیم به تمام پدران  و پدر بزرگان...

جعفر صابری...

 

[ دوشنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۴ ] [ 12:30 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

معرفی: جعفر صابري

متولد بیست و یکم آذر ماه هزارو سیصدو چهل شش هجری شمسی مصادف با دوازدهم دسامر 1967 میلادی در حوزه 2 زنجان (شهر ابهر)، فارغ التحصيل رشته هاي ساختمان .سينما . مديريت دولتي و علوم ارتباطات و روابط بین الملل ,روانشناسی و عکاسی ،مدرس ،محقق، تهیه کننده و کار گردن ،مخترع و کار آفرین ...
بعلت شغل پدر كه نظامي بود كودكي و نوجواني را در شهرهاي مختلفي به سر برد. سن  بلوع وي كه همزمان با انقلاب اسلامي در ايران بود در شهر دامغان سپري شد وي مي گويد:

قوره نشوده مویز شدیم.

با شروع حركتهاي انقلابي وي فعاليت نوشتاري خود را شروع كرد و در سال 58 اولين مجله خود را تحت عنوان پيام طالقاني به چاپ رساند. فعاليت تئاتر وي از سال 56 آغاز شده بود ولي 58 اوج گرفت در سال 1362 با عظيمتي به تهران  گروه هنری میثاق را راه انداخت و با دوستان هم سن وسال خود به کمک کمیته فرهنگی جهاد سازندگی که آن روز ها هنوز وزارت خانه نشده بود راهی مناطق جنگی شد و برای رزمندگان تئاتر و موسیقی اجراء می نمودند.
در سال 1365 فعالیت فرهنگی خود را در سپاه پاسداران  به عنوان پاسدار افتخاری (برای سربازی)ادامه دادوی خیلی زود متوجه شد که با روحیه وی سازکار نیست و بعنوان بسیجی کار فرهنگی را دنبال کرد. پس از جنگ وی تحصیل را دنبال کرد و درآموزش و پرورش هم معلم پرورشی بود. فعالیت های پرورشی و هنری برای کودکان و نوجوانان وی بعنوان مدیر هنرستان چند سالی خدمت کرد و سپس برای تحقیق و مطالع بیشتر شغل های اداری را ترک کرد.
فعالیت مطبوعاتی وی از سال 1357 آغاز و تاکنون ادامه دارد.
سایر فعالیتها و تالیفات استاد صابری  در  قسمت انتهایی همین وبلاگ آمده است ضمن آنکه بد ندیدم تا تعدای از دست نوشتهای دکتر صابری را در این وبلاگ جهت آشنای بیشتر شما درج نمایم .
                                                                        با تشکر از شما بازدید کننده محترم    
    
امکانات وب