|
دکترجعفر صابری بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها
| |||
|
قلبم
دور نگر ،کز سر نا مردمی
بر حذر است آدمی از آدمی
مدت ها ست به دلایلی رانندگی برایم مشکل است و ناچار از دوستانم خواهش می کنم به سفر های طولانی برویم...آن روز قرار ما ساعت هشت صبح بود ،با تأخیر یک ساعته دوستم آمد وبا تعجب دیدم دست و پای راستش لمس است و به سختی حرکت میکند!ترسیدم به او بگویم که شاید سکته کرده ولی خودش گفت : علی رغم میل باطنی و اسرار من او دوست داشت برویم و ما راهی شدیم...مسیر طولانی بود و سفر ما قرار بود بیش از یک هفته طول بکشد،وقتی از تهران خارج شدیم اینطور شروع کرد هیچ کس باورش نشد که من سکته کردم !همان شب او را در بیمارستان شهر گلپایگان بستری کردم و چند روز بعد تهران بودیم خدا را شکر خطر بخیر گذشته بود .اما او سکته کرده بود.این روز ها خیلی ساده می گوئیم فلانی سکته کرده .ای کاش این نوشته ها را اهلش می خواند .روزی به دوست منبری عرض کردم حاج آقا آنچه شما می گوئید ما می دانیم !و او گفت : ای کاش اهلش هم می دانست! اهلش همان فرزند - همسر - دوست و گاهی خود خودمان می دانستیم که همه چیز در یک لحظه اتفاق می افتد ،و اشکها و شیونها ی بعدش به هیچ نمی ارزد .سردی خاک چنان است که خیلی زود فراموش می کنیم چه عزیزی را از دست دادیم.هم او که رنجش برای ما بود و دردش از نداری ما حرصش برای بهتر شدن اوضا ع زندگی و چه بگم...هوای آلوده ،استرس های روزمره و همه و همه به اندازه کافی برای کم کردن عمر ها ی امروزی کافیست پس دیگر برای رضای خدا هم که شده یکدیگر را به دشواری نیندازیم و بیش از این برای هم زندگی را سخت نکنیم.فرزند یکی با رفتار ناپخته خود به نصایح والدینش کمترین توجه را نمی کند همسری که هنوز با درد ها و نداری های شریک زندگیش آشنا نیست ورفیقی که از رفاقت دور مانده و در این شرایط بد اقتصادی بیش از هر چیز به فکر منافع خودش است کافیست برای لحظه ای بیندیشید که همه چیز به رفتن مراسم خاک سپاری آن که دوستش داشتیم ختم نمی شود گاهی وقتها می توانیم همین امروز کینه ها و خودیت های خود را خاک کنیم و بر روی غرور کاذبمان مشتی خاک ریخته ،انسانیّت را دوباره زنده کنیم...وقتی دونفر گرچه به هم نزدیک هستند اما با صدای بلند بر سر هم فر یاد می کشند گویا هر یک ،کیلومتر ها از هم فاصله پیدا کرده اند که صدای هم را نمی شنوند .وقتی دستهایشان بالا و پائین می رود گویا زبان ها دیگر نمی تواند بار کلمات را تحمل کند و به همین دلیل دستها به کار می آیند...قلب کوچکی که قرار بود همه ی خوبی ها را تقسیم کند دیگر نمی تواند و در یک لحظه همه چیز تمام می شود حالا دیگر چه سودی دارد هزاران تن طلا و جواهر و یا گذشت و انسانیّت و معرفت هیچ یک به پشیزی نمی ارزد و نمی تواند حتی یک تلمبه برای خروج خون در دهلیز قلب را به انجام رساند وبه همین سادگی همه چیز تمام می شود.
اگر عشقی هست اگر دوست داشتنی هست اول از خود شروع کنیم با گذشت و کمی نادیده گرفتن بیش از هر چیز باید به فکر سلامتی خود بود .هیچ چیز ارزش درد و رنج بیماری های بعدی را ندارد و بعد اگر عاشق خانواده و اطرافیان هستید باید بدانید که در نبود شما و یا بیماریتان چقدر آنها به رنج و درد دچار می شوند.حتی اگر کمی منطقی باشید این را در نظر بگیرید که در نبردی که شروع کردید اگر از پا در بیائید این شما هستید که بازنده هستید و طرف مقابل پیروز خواهد بود...پس به فکر سلامتی خود باشید هیچ چیز ارزش سلامتی خودتان را ندارد این که اهلش این را نمی خواند مهم نیست مهم این است که تو که اهلش هستی بخوانی این که اهلش نمی داند مهم نیست مهم اینست که تو اهلش باشی و بفهمی ...وقتی در رانندگی با افراد ناشی رو برو می شوی تمام سود خطر را به او هدیه کن و اگر او تو را به سرعت زیاد دعوت می کند تو از سرعتت بکاه بگذار تا او در مسیر خود به نا کجا آباد برسد اگر دوستی برسرت فر یاد می کشد و عزیزی تورا می رنجاند برخیز و یک لیوان آب نوش جان کن و اگر دوست داشتی برای او هم یک لیوان آب بیاور.گاه همین یک لیوان آب بزرگترین آتش سوزی ها را خاموش می نماید.
دری به بلندای قامتت بساز به نام به جهنم و درد و رنج ها یی که تو را آزار می دهد درون آن بینداز !گفتم به اندازه تمام قامتت ،هر چه بلند قد تر زیبا تر...قرار نیست تو تمام مشکلات دیگران را به تنهایی حل نمایی تو می توانی یاری دهنده کسی باشی که خودش هم از تو یاری طلبیده باشد .
بد نیست بدانید این جماعت حرف نشنو همانها بودند که حضرت موسی را از نافر مانی خدا به رنج انداختند و حضرت عیسی را به صلیب کشیدند و حضرت محمد را به سنگ بستند و حضرت علی را فرق شکستند و حضرت امام حسین را در کربلا زیر سم اسبانشان کوبیدند...بله این جماعت را باید خوب بشناسی !
دوست سالخورده و دانشمندی داشتم که همواره به من می گفت همواره در انتظار بد ترین حادثه ها باش اگر کسی به طرفت آمد منتظر باش بدون هیچ تأملی به گوشت بزند و به تو ناسزا بگوید ،اگراو با لبخند از تو جدا شد بگو خدا را شکر و این همان چیزی هست که زندگی برایت شیرین تر می شود.
امروز متعلق به توست تمام روز و تمام شب این هفته و این ماه این سال و این عمر حتی یک لحظه اش را از دست نده زندگی کن و به زنده بودن بیندیش به این بیندیش که تو می توانی انسان باشی گرچه دیگری از انسانیّت دور افتاده و زبانی جز آدمیت دارد.به جای اینکه دیگری در مرگ تو عزا دار باشد تو در مرگش عزاداری کن بگذار بگویند این اندیشه بسیار بدیست اما یادت باشد که او همان عزیزی است که اهلش نیست اساساً اگر اهلش بود که این نبود!گاهی وقتها بد نیست برویم توی گنجه خاطراتمون بگردیم دوستی ،رفیقی ،یاری را یاد کنیم و اگر شد باخودش واگر نه با خاطرات خوشش به طپش بیشتر قلبمون کمک کنیم.سفر به خاطرات خوش در زیر یک درخت و یا در حال قدم زدن و دوری از درد ها و رنج ها باعث میشه تا به مرگ بخندیم و زندگی را باز به آغوش بگیریم .یادمون نره هر یک از اجزای بدنمان هدیه ای است از طرف خدای مهر بان برای اینکه به او بعنوان یار عزیز و دلسوز بیشتر بیندیشیم و قدر دان الطاف او باشیم .به امید زندگی و داشتن قلبی سالم و سرزنده جوان و شاداب...
بیا تا قدر زیبایی بدانیم
به زیبایی غم از دل ها برانیم
جعفر صابری
Saberi.jafar@gmail.com موضوعات مرتبط: سر مقاله [ پنجشنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 17:45 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
عملیات متحرک عراق
در جریان قرار گرفتیم که آقای جعفر صابری در گیر تولید مستندی با عنوان عملیات متحرک عراق است. فرصت را غنیمت شمرده و با ایشان به گفت و گو نشستیم:
لطفاً از این مستند برای ما بگوئید؟
راستش ساخت این مستند به پیشنهاد و در واقع تلاش عزیز گرانقدری به نام آقای میثم ترابعلی است که مدتها تحقیق و تلاشی را در خصوص عملیات متحرک ارتش عراق داشته و به زبان ساده تر کلیه عملیاتهای ایران را از والفجر هشت تا پایان دفاع مقدس مطالعه نموده و با دوستان و عزیزان زیادی هم به گفت و گو نشسته است .طرح ایشان محدود به یک مستند چند قسمتی بود ولی من پیشنهاد کردم که کار بزرگتری صورت گیرد و به همین بهانه از رزمندگان دفاع مقدس بخصوص دلیر مردان والفجر هشت در ایام سالگرد این عملیات قدردانی شود. حتی با بسیج وزارت فر هنگ و ارشاد اسلامی هم هماهنگی هایی به عمل آمد و شکر خدا پروژه مذکور کلید خورد امید وار هستیم این کار در پرونده ما مورد رضای خدا وند قرار گیرد و نشانی از تقدیر و تشکر ما از این بزرگواران باشد .چراکه درست در این ایام بارها آنها از جانشان گذشتند تا طعم شیرین پیروزی را در جبهه های جنگ با شیرینی سالگرد انقلاب به کام ملت شریف ایران هدیه نمایند.
این پروژه چگونه است؟ و به چه شکل ساخته می شود؟
در این مورد خاص به اسناد و مدارک توجه زیادی شده و نشان از اهمیّت روزهای پایانی جنگ دارد و این که رزمندگان ایران چگونه تمام جهان را در مقابل خود به زانو درآورده بودند و اگر بحث موشک باران ها نبود به واقع دشمن بعثی در جنگ شکست خورده بود .
فکر می کنید که این پروژه کی به اتمام برسد؟
امید وار هستم خیلی زود این کار به نتیجه برسد و راستش من بیشتر امید وار هستم خود آقای میثم ترابعلی بعنوان نویسنده اولیه این اثر است کار را به نتیجه مطلوب برساند گرچه عملیات والفجر هشت از جمله عملیات هایی بوده که من کاملاً به آن اجحاف دارم و با بیشتر موارد آن بدلیل حضورم در آن آشنایی دارم. من امید وارم این اطلاعات مهم و ارزشمند مستند سازی شود و به برگ زرّینی در تاریخ این ملت تبدیل گردد.
از این که در این مصاحبه شرکت کردید بی نهایت سپاسگزار هستیم و بیشتر از همه متشکریم که تصویری از آن روز های خودتان را جهت چاپ در اختیار ما قرار دادید.
[ چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 9:56 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
خبر نگار...
پرواز انقلاب به زمین نشست و روح تازه ای در کالبد جامعه درد کشیده و رنج دیده ایران زمین دمیده شد ،نسیم آزادی و رفاه وسربلندی در جهان به مشام خُرد و کلان می رسید و این گونه ایران، سراسر شکوفه باران شد.
بیش از هر قشری اهل قلم و نویسندگان و پیش تر از آنها خبر نگاران شاد بودند چرا که آزادی قلم و بیان که نهایت آرزویشان بود فراهم می شد و از این پس تصویری از حقایق در ایران به جهانیان نمایش داده خواهد شد، و این گونه بود که قلم ها در دستها قرار گرفت ،هنرمندان از عکاس تا فیلم ساز وحتی اهل موسیقی در این فضا بال گشودند و سرود ها سروده شد...
هوا دلپذیر شد ،گل ازخاک بردمید
پرستو به بازگشت سرزد نغمه امید
و لی دژخیمان و تنگ نظرها سربلندی و استقلال ملت شریف ایران را در زیر بیرق جمهوری اسلامی ایران نمی توانستند تحمل نمایند و از گوشه و کنار، فتنه ها سر زد...فتنه بابل- سیاهکل – ترکمنستان- کردستان - خوزستان و سرانجام جنگ تحمیلی هشت ساله...بیش از سی و چهار سال تحریم و ... هرگز خدشه ای به پیکر ملت شریف و نجیب ایران وارد نساخت و کم نبودند مادرانی که فرزند شهیدشان را خود در قبر می گذاشتند و رویشان خاک می ریختند...هزاران دست و پا در جای جای مرزها و حتی شهر های ما توسط دژخیمان خارجی و یا داخلی (منافقین) قطع شد و سرو های قد کشیده بسیاری شکسته شد و خون های زیادی در مقابل چشم خانواده شان زمین سیاه را سرخ کرد .همه و همه نشان از استقامت این ملت در خواسته های خود بوده و هست ملتی که ایستاد تا شرفش و غیرتش را به جهانیان نشان دهد.
کم نبودند خبرنگارانی که در این میان دوشادوش ملت ایران به ثبت لحظه به لحظه این ایثار و شجاعت ها کمر همت بسته بودندو تا سر حد جان باختن نیز رفتند و همه و همه نشان از با هم بودن بوده وهست.
حال اینکه جماعتی را به دادن پول نفت و آوردنش روی سفره به سخره گرفتند بماند ،اما جدا نمودن قشری باعنوان نیازمند ترین افراد جامعه و قرار دادن زیر خط فقر داستانی است درد ناک و قابل تأمل که چرا فقر و چرا خط و چرا تبعیض...اما دردناک تر از هر یک از آنچه گفته شد و آنچه گفته و نوشته نشد این است که در انتهای این خط فقر جماعتی قرار گرفته که من نیز در آن هستم و این نه بدان معناست که از بودن در کنار نیازمندان و محرومان شرمسار و یا دردمندم نه... بلکه سربلندم چراکه نشان دادم که هنوز به آمال و آرزوهایم برای نجات بشریت از درد فقر در کنار همنوعانم مانده ام...
حال اگر دوستی در کنار دشمن به من و ما می خندد من سر بلند هستم وخُرسند که سبدی چون سبد نیاز مند ترین افراد جامعه ام را به خانه خود می برم خانه ای که از آن من نیست و خانه همه ملت من است ...من بر سر سفره خود نه فقرا را ،که همه ی ملت شریفم را دعوت می نمایم تا در آنچه بعد از سالها به من رسیده شریک باشند و از آنچه قرار است کامم را شیرین نماید نوش جان کنند.
تنها صحبت من با رئیس دولت شریف ایران اسلامی این است که اخوی : ما زیاران چشم یاری داشتیم ! [ چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 9:53 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
* بنام خدا سرمقله تقدیم به روح ساناز عزیز که در غربت و مظلومانه مرد! عشق و نفرت پسرم گفت :بابا دیگه داوود مدسه ما نمی آید... این خانواده را من می شناختم مادر خانواده
نا شنوا بود و پدر سالم ،مدتها بود بین آنها اختلاف بود و گاه و بیگاه فرزندشان به مدرسه نمی آمد...و این که دیگر فرزندشان به مدرسه نمی آید یعنی اینکه یا با مادر رفته و یا با پدر در هر صورت در این فصل از تحصیل،او قربانی شده !
شاید شما هم مثل من گاهی وقتها تو خیابون دیدید دو تا جوان چطور دستاشون را به هم دادند و
قدم می زنند واین تصویر چقدر زیبا و دوست داشتنی است و یا مرد جوانی که دستش بر روی شانه های دختر جوانی است و از خیابان عبور می کنند این یعنی عشق و علاقه البته این مخصوص آدمهای جوان نیست گاهی وقتها میان سالی را هم می بینی اما...در بد بینانه ترین شکلش باید بگیم که ...همیشه عشق باعث میشه تا زندگی شکل بگیره اما قرار نیست که این زندگی ادامه هم پیدا کنه! چراکه وقتی میری تو دادگاه خانواده جوان هایی را می بینی که با عشق شروع کردند و حرفهای قشنگ قشنگ ...عزیزم ،دوستت دارم ،تو زندگی من هستی ،من بدون تو میمیرم، و یا از این حرفهای عاشقانه...این که دست یکی تو دست آدم باشه نه که بد نیست خیلی هم خوبه ،اینکه حرفهای خوب به هم بزنند نه که بد نیست خیلی هم خوبه ! اما داستان اینکه چقدر میشه گذشت کرد و بدی ها ی یکدیگر را نادیده گرفت !چقدر میشه بخاطر عشق و علاقه به یکدیگر کارهای ناشایست یکدیگر را نا دیده گرفت ! باید یادمان باشه هر دو طرف قبل از اینکه به هم برسند چند سالی را بدون آن یکی زندگی کردند و در محیطی جز محیط فعلی بودند و خصوصیاتی جز آنچه امروز نشان میدهند داشتند اساساً هر آدمی قابل تغییر هست یه روزی یه جوری بوده که حالا نیست و یا یه جوری بوده که دوست داره هنوز هم همان طور باقی بمانه از اول از یه چیزی بدش میومده خوب حالا هم بدش میاد من یا تو نمی تونیم به خاطر این که دوست داریم مثل ما باشه تصمیم می گیریم طرف را تغییر بدهیم.
اگه فکر می کنی می تونی منش و روش زندگی آدمی را که بیست یا سی سال زندگی کرده به سادگی تغییر بدهی متاسفانه باید بگم در اشتباه هستی هرچقدر هم عشق قوی باشه و دوست داشتن زیاد این کار کمی مشکل است و بدون شک دچار درد سر های زیادی خواهید شد که بیش از هر کس خودتان آسیب خواهید دید و شور بختانه در این میان زنان قربانیان واقعی هستند و این نه در کشور ایران بلکه در بیشتر کشور های جهان حتی پیشرفته ترینشان هم اتفاق خواهد افتاد. سؤال این است چه باید کرد؟
شاید توجه به رسوم قدیمی بد نباشد ازدواج فامیلی بدلیل شناخت قبلی از یکدیگر و خانواده یکدیگر ولی در نهایت با توجه به زندگی شهر نشینی و فاصله بین اقوام این روش هم همیشه کار ساز نیست .ضمن اینکه روشهای همسر گزینی هم تغییراتی در طول زمان داشته ...ازدواج های دانشجوئی و یا فاصله بین زوجین به لحاظ سنی و حتی طبقاتی زیاد شده و همه و همه تصمیم گیری را دشوار می نماید !
شاید بد نباشد به داد گاه های خانواده مراجعه کنیم و ببینیم نتیجه عشق های آنچنانی چطور تبدیل به نفرت شده . دروغ های قبل از ازدواج و عدم شناخت از یکدیگر ، نبود تحقیقات کافی از طرف مقابل ریشه های اصلی پدید آمدن نفرت بعدی بین زوجین می شود که نیاز دارد امر ازدواج با دقت بیشتری انجام شود...
این که قدیمی ها می گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز هم مثال کار سازی بوده اما اگر با زندگی های امروز بخواهیم پیش برویم شایسته است تشخیص بیشتری از طرف مقابل داشته باشیم.
بد نیست به فر هنگ سازی بین جوانان توجه نمایئم.متاسفانه واقعیت عدم توجه به مسائل جنسی و به نوعی بلوغ زود رس جوانان به لحاظ رسانه هایی چون کامپیوتر و ماهواره باعث شده کنترل کافی از طرف والدین صورت نگیرد ولی این مهم با حضور هر چه بیشتر و بهتر رسانه ها ی اجتماعی و صدا و سیما همچنین مطبوعات می تواند در مان شود .کما اینکه به نظر میرسد در بهترین شرایط بازدهی این همه حتی کمتر از بیست در صد خواهد بود و بهترین روش ،روش های کانونی و انجمنی است بکار گیری متخصصین کار آشنا و کاربلد در خصوص حل مشکل جنسی و روشهای روانشناسی در قالب کلوپ های جوانان در صورتی که مسائل جانبی و اخلاقی به روش صحیح کنترل شود می تواند تا اندازه زیادی محیط های سالم مطلوبی را برای دوست گزینی و شناخت بهتر از یکدیگر بوجود بیاورد این کلوپ ها وانجمن ها و یا همان انجیوها می تواند بر نامه هایی را برای سنین مختلف حتی میانسالگی وکهنسالان بوجود بیاورد چرا که اینجا صحبت از بوجود آوردن محیط های سالم برای همسر گزینی است و این روش درست است که هسته مرکزی و استوار جامعه سالمی را برای فر دا بوجود می آورد فرزندانی که در این خانواده ها بوجود می آیند اگر نتیجه درست اخلاقی داشته باشند آینده جامعه خوبی خواهیم داشت و در غیر این صورت همه ی افراد جامعه حتی آنکه احساس می کند خانواده مستحکمی دارد از آسیب های اجتماعی در امان نخواهد بود.
باید در این کلاس ها افراد بیاموزند که چگونه عاشق باشند و چگونه راست بگویند و چگونه زندگی مشترک نمایند و از همه مهمتر به یکدیگر و خواسته های هم احترام بگذارند.
عشقی که به نفرت مبدل می شود بیماری مزمنی خواهد بود که نسلهای بعد را نیز دچار مشکل می نماید . در اینجا زیباست که از انجیل مثال زیبائی بیاورم که حضرت عیسی به حواریّون خود فرمود اگر این مُشت گندم که بر روی زمین می پاشیم در مکان درستی قرار گیرد نتیجه خوبی خواهد دا د و گرنه هرگز ثمری نخواهد داشت.به امید روزی که عشق هرگز به نفرت تبدیل نشود. ساناز ...زن جوانی که در کشور کانادا به دست همسرش به قتل رسید. [ چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 9:45 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
خاک سرخ نام مستندی است از جزیره هرمز که در بهار ۱۳۹۱ تهیه نمودم و همکار خوبمان خانم سارا ستوده متن فیلم را این گونه به نگارش در آورده بی شک دیدن فیلم چیز دیگری است اما در ادامه تحقیقاتم از حضور بیگانگان در سرزمین مادری مطالب و موضوعات جالب تری را دیدم که باید در ساخت فیلم خاک سرخ باز نگری نمایم. جعفر صابری خاك سرخ ** تيتراژ آغاز—كره زمين درحال گردش-لوگوي آشتي-موسيقي محلي بوشهري نمايي از دريا-متن خاك سرخ- ادامه موسيقي نمايي از لنج ها و قايق هاي خالي كنار اسكله-ادامه موسيقي نمايي از مسافران در حال سوارشدن به لنج قديمي-ادامه موسيقي نمايي ديگر از قايق ها و لنج هاي خالي اطراف-ادامه موسيقي ناخداي لنج- در حال حركت فرمان- ادامه موسيقي نمايي از عده اي ازمسافران روي لنج نمايي ديگر از مسافران روي لنج- نماي شهر اززاويه نزديك- ادامه موسيقي...ادامه...
ادامه مطلب [ دوشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 10:46 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
نوشته یک داستان با چند روایت از نوشته ها ای است که خیلی دوستش داشتم ولی هنوز تکمیل نشده وباید در آینده کامل شود و در سال ۱۳۸۰ نوشته شد... جعفر صابری ليلا با يك دنيا عشق درجواني22 سالگي با مردي كه حدوداً 15 سال از خودش بزرگتر است ازدواج مي كند و 20 سال بعد تنها در سينما بامردي همسن و سال خودش آشنا مي شود كه زنش او را ترك كرده و مرد داراي پسر بچه اي به نام كامران است پدر كامران ازليلاا خوشش مي آيد و سعي مي كند به هر شكلي شده به ليلا نزديك شود سيروس شوهر ليلا جريان را مي فهمد و باعث دلخوري و.. ميشود ليلا به سيروس مي فهماند كه بچه مي خواهد و سالهاست سيروس به او كم توجه اي كرده است و سيروس هم دلايلي براي خودش رادرد همه در اين داستان دلايلي دارنند كه گناهشان را بپوشاندن . سرانجام سيروس كاري را مي كند كه درست است و بايد سالها پيش مي كرده.
به نام خداوند بخشنده مهربان
يك داستان با چند روايت!
مي خواهم حقيقتي را بگويم وخواهش مي كنم اين قبل ازهرچيزدرنظرگرفته شود كه من عاشق او بودم همين. وهرگزنمي خواستم به او خيانت كنم من يك قرباني هستم من نمي خواهم ازخودم تعريف كنم ويا نظرشما را نسبت به خودم تغييردهم. پدرم خصوصيات خاص خودش را داشت وبه نوعي درميان دامادها اين خصوصيات تقسيم شد وبه او بدترين اين خصوصيات رسيد: يكي دروغ مي گويد، يكي هوسبازي هاي زيادي دارد، ويكي دمدمي مزاج است ويكي بي تفاوت است واو دست بزن را به ارث برد. ادامه مطلب [ دوشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 10:38 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
|
|||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | |||