|
دکترجعفر صابری بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها
| ||
|
مینا
دوست عزیزی میگفت آدما عاشق میشن ازدواج میکنن و بچه دار میشن تا به زندگیشون رنگ و رو ببخشن ولی بیشتر وقتها بر خلاف میلشان میبینند بین خودشون و عشقشون همیشه اختلاف نظره و بچه ها بعد از اینکه بزرگ میشن بیشتر وقت هابطور کل والدینشون را نمیبینن و اگه از آنها دلخور بشن حتی بهشون سلام هم نمی کنن و این دیگه خیلی بی معرفتی... شاید هم ما جنبه نداریم و طاقتمون خیلی کمه یادمه دوستی به شوخی میگفت روزی بنده ی خدایی پرنده کوچکی را انداخت تو آکواریوم و بعد پرنده صداش درآمد که من را بذارتو قفس و او هم با ناراحتی عصبانیت گفت دیدی جنبه نداری و لیاقتت همان قفسته! مرحوم زنده یاد خسرو شکیبایی: ماهی مون هی میخواست یه چیزی بگه تا دهنشو باز میکرد آب میرفت تو دهنش و نمیتونست بگه... دست کردم تو آکواریوم و درش آوردم شروع کرد از خوشحالی بالا و پایین پریدن.. دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو، انقد بالا پایین پرید خسته شد خوابید...!! دیدم تا خوابه بهترین موقست بذارمش توی آکواریوم ولی الان چند ساعته بیدار نشده.. یعنی فک کنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب...!! این داستان رفتار ما با بعضی از آدم های اطراف مونه... دوسشون داریم... دوسمون دارن... ولی اونارو نمیفهمیم!!!! فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتار رو با اونا میکنیم..! آدما این طوری هستند قدر چیزایی که دارند را نمی دانند داشتن خانواده داشتن آرامش و داشتن سلامتی و خیلی چیزای دیگه که ملتی دارند و این میشه که از هم خیلی دور میشن و بقول استاد هوشنگ ابتهاج (سایه) آدم ها تا حد مرگ از خودشون خسته ات میکنند !ترکت نمی کنند. اما مجبورت میکنند ترکشون کنی آنگاه تو می شوی بنده ی سرتا پا خطا کار. داستان ما آدمها داستان عجیبی است گویا باور نداریم که خدا وند مارا برای چه اشرف مخلوقات ساخته و بار امانت را به ما سپرده : آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند بله وقتی عاشق میشوی و دل میبندی میدانی که ته این عشق چیست؟ و چه مسئولیت ها از پس همین عاشقتم ، دوستت دارم بر خواهد آمد ؟ برتر اند راسل روانشناس بزرگ معاصر در جایی می گوید : از خودتان انسانیت به یادگار بگذارید نه انسان،تولید مثل را هر جانوری بلد است. گاهی وقت ها من میبیینم دختری جوان در کنار پسری نشسته و لی بجای تقسیم لذت با هم بودن و گفتگو هر یک مشغول دیدن صفحه موبایلشان هستند و یا زن و شوهر ها در خانه هیچ ساعتی برای با هم بودن ندارند و تمام صحبتهایشان به چند کلمه ساده و بی ارزش سپری می شود ! گاهی وقتها چنان با صدای بلند و پرخاش با هم صحبت میکنند که گویی فاصله آن دو سالهاست و هیچ نزدیکی بینشان از روز اول نبوده! دلم می سوزد و نمی دانم چگونه بنویسم و چرا ننویسم مگر شما که اهل دل هستید نباید این هارا بدانید ! بدانید که روزگاری نه چندان دور با دنیایی عشق و علاقه و دوست داشتن ولذت کنار همسرتان قرارگرفتید و شیرین ترین لحضات زندگی بینتان بوجود آمد و از پیوند هر دوی شما میوه ای به ناام فرزند جان گرفت و این ها همه برای این بود که بدانید عشق چقدر زیباست و دوست داشتنی ! پس چه شده که حالا گا هی صبح ها هم به سختی مینگرید و سلام هم به یک دیگر تقدیم نمی کنید چطور دلتان می آید زیباترن لحضات با هم بودن را در این دنیای فانی و زود گذر به همین سادگی با قهر و دلخوری از هم فاصله بگیرید و دور شوید و چرا نمی اندیشیم که انسان بودن ماورای آنچه ما می اندیشیم است . ما خلق نشده بودیم که بخوریم و بزرگ شویم و ازدواج کنیم و فرزند داشته باشیم و... بعد بمریم ... ای کاش لحظه ای با تمام وجود کنار هم بودن را تجربه کنیم و بدانیم هیچ لذتی بالا تر از آن نیست ... پس چرا بعد از مدتی با بی احترامی و توهین با یک دیگر به گفتو گو مینشینیم و عجبا مگر در خلوت ما چه گذشته که آن همه پرده ادب و نزاکت واحترام بعد از با هم بودن دریده میشود و جایش را با بی ادبی و توهین عوض می کند ! چطور میشود که دوستی ها و محبت ها بعد از اینکه طولانی تر میشود جایش را به بی ادبی و بی تفاوتی می دهد آیا این رسم انسانیت و آدمیت است. چگونه میشود حیوانی دست آموز بعد از مدتی زندگی با انسان می آموزد چه رفتاری داشته باشد تا مورد محبت قرار گیرد و لی ما درست برخلاف میل یک دیگر عمل میکنیم و زندگی را هم به خود و هم به شریک زندگیمان تلخ می کنیم! عشق اسطرلاب اسرار خداست... عااشق باشیم و باور داشته باشیم که مهمترین راز خلقت بشر عشق بود و لا غیر عشق آمد تا ما یک دیگر را دوست داشته باشیم دین و آیین آمد تا ما یاد بگیرم عاشق یک دیگر باشیم و به حقوق هم احترام بگذاریم و خدا مارا برای دوست داشتنش خلق کرد و ما چه بندگان ناسپاسی هستیم که حتی به او نیز بیشتر وقتا سلام نمی کنیم و احترامش را بجا نمی آوریم. دوستی میگفت وقتی دیدم فرزندانم صبح ها آنها یادشان میرود به من سلام کنند رفتم و پرنده کوچک مینایی خریدم و حدود چهار سالی است که همیشه این مینای کوچک به من و همه سلام میکند ! حتی یادش داده ام که به من میگوید سلام بابا ،باباسلام! هر وقت وارد خانه میشوم به طرفم می آید و میگوید باباسلام ،سلام بابا! جعفر صابری [ دوشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۶ ] [ 1:51 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
جعفر صابری/گزارش تصویری
گزارش تصویری
سال ها پیش خوزستان را با مشعل های همیشه روشن گاز هایش می شناختیم طوری که شبانه روز گاز ها میسوخت و شعله اش به آسمان میرفت من می اندیشیدم چرا این گاز باید بسوزد و هیچ ارزشی نداشته باشد ! شکر خدا امروز دیگر این سرمایه ملی به هدر نمی رود! در مراسم حج هر سال هزاران رأس گوسفند سر بریده می شود و با لدر جا بجا میشوند و این که چه بر سر این گوشتهای ذبح اسلامی می آید برایم سئوال است؟ در اخبار آمده بود که شخصی در کشور کانادا از یک فروشگاه مقداری مواد خوراکی سرقت می کند و زمانی که به دادگاه میرود رئیس داد گاه رو به هیئت منصفه کرده ابتدا خودش را جریمه نقدی میکند که چرا از احوال این گونه افراد بی اطلاع بوده است! و یا در آمریکا وقتی پلیس متوجه سرقت زن سیاه پوستی از یک فروشگاه مواد خوراکی میشود ضمن محاسبه کل بدهی زن برایش مواد لازم بیشتری تهیه نموده و به درب خانه او میبرد ! این گونه موارد اگر رسانه ای بشود بسیار شایسته است چرا که من و شما کمی به خود می آئیم و به این می اندیشیم که چرا در کشور خودمان از این گونه رفتارهای بشر دوستانه نباید نشان دهیم؛ که خوب شکر خدا سالیان سال است مردم خودشان خود جوش به یکدیگر کمک می کنند و علیرغم تمام سختی های اقتصادی هنوز کم نیستند افرادی که برای رضای خدا و آرامش درونی خویشتن دست هموطن خود را میگیرند وبه دیگران کمک نقدی و یا غیر نقدی می نمایند . در اخبار آمده بود بیش از پنجاه و دو هزار مرکز و صندوق برای جمع آوری فطریه و...در سراسر کشور برپا شده و این عالیست اما آیا مدیریت لازمی بر این سرمایه ملی می شود؟ چند سالی است که سازمانهای مربوطه با صدور مجوز برای مراکز خیریه به ایشان اجازه می دهد در روز عید و فردای روز عید با قرار دادن صندوق هایی برای مراکز خود جذب کمک های مردمی داشته باشند و همچنین مراکزی هستند که با گرفتن مجوز می توانند صندوق های خیریه را به درب منازل تحویل دهند و برای جمع آوری به این شکل هم اقدام نمایند. و اخیراً در دو سه سال گذشته مراکز خیریه خانم های جوانی را با سرو وضع مناسب به استخدام خود درآورده اند تا درست در نزدیکی عابر بانکها و یا سر چهار راهها به افراد ،مراجعه و ضمن ارائه مدارک از ایشان فی المجلس وجوه نقدی را دریافت و رسید تحویل می دهند! راستش شخصاً با هیچ یک از این کارها مخالف نیستم چرا که درست یا غلط نوعی کار آفرینی است ولی فکر میکنم اگر مدیریت درستی صورت گیرد کارهای زیادی را میتوان سامان داد. تا چند سال پیش ما شاهد حضور حیوانات مانند سگ ها و یا گربه ها بودیم که کیسه های زباله را پاره میکنند و مدام سر در سطل های آشغال می نمایند اما امروز متأسفانه می بینیم آدم ها بخصوص کودکان و نوجوانان سر در این سطل های بزرگ زباله میکنند و تا کمر درون اینها فرو می روند و بعد از گشتن در بین آشغالها مقداری پلاستیک و یا کاغذ را از بین آنها جدا نموده و سپس در کیسه ای خود قرار میدهند و با حمل این کیسه ها بر دوش از محل دور می گردند. حال اگر تنها بگویی آخی وای وای و از این حرفها و تنها دل بسوزانیم اتفاق خاصی در زندگی ایشان و ما نمی افتد . شاید بهتر باشد فکر اصولی کرد. برای نمونه از خود مان شروع کنیم ابتدا در منزل زباله های تر و خشک را از هم جدا کنیم . سپس مواد پلاستیکی مانند ظروف نوشابه و یا آب و حتی پلاستیک و نایلون ها را در یک کیسه قرار دهیم . حتماً کاغذ ها و مقوا ها را در یک نایلون جداگانه قرار دهیم و به هیچ عنوان با دیگر زباله های بخصوص تر مخلوط ننمائیم. لباس و یا وسایل قابل استفاده را شسته درصورت امکان اتو نموده و در پلاستیک با رنگ روشن قرار دهیم و در کنار درب منزل بگذاریم. هرگز لامپ و باتری را در زباله ها نریزیم و موارد بسیار دیگر... برای نمونه چقدر خوب است که چون گذشته با خود زنبیل برای خرید ببریم و از گرفتن کیسه های نایلونی که متأسفانه بیشترشان از مواد بازیافت است و بسیار مضر هم برای انسان ها و هم برای طبیعت کمتر استفاده نمائیم . دقت کنیم بیشتر این مواد آلوده می باشند هرگز دست خود را به دهان نزده و سپس به این کسیه ها تا درش را باز نمائیم. اگر بتوانیم مواد خوراکی برای نمونه خورشت و یا برنج های مانده را در ظروف یکبار مصرف به نیاز مندان برسانیم . چه اشکال دارد اگر به هر دلیلی شام و یا نهار زیاد آماده نموده اید برای دوست و نیاز مندی بفرستیم . و آنها را دور نریزیم. نان خشک ها را در بین زباله ها قرار ندهید و آنها را حتماً جدا در بسته بندی قرار دهید . چرا که قابل بازیافت است و موارد مصرف زیادی دارد. اگر به انسان بودن خود بعنوان اشرف مخلوقات اعتقاد داریم باید کمی بیندیشیم کدام یک از موجودات خدا وند به اندازه ما انسانها درطول حیاتشان تولید زباله می نمایند؟ باور کنید تا ما خود مان به این موارد توجه نکنیم هیچ اتفاقی نمی افتد و سرمایه های کلانی برای جمع آوری و نابودی زباله ها در کلانشهرها ،توسط مسئولین هزینه می شود که میتواند صرف تربیت، آموزش و به سازی شهر و کشورمان و کره کوچک خاکیمان گردد. اینکه ما بیائیم مبالغی را بعنوان کمک های نقدی جمع آوری کنیم بسیار شایسته است اما این کمک ها با تمام زیادیش در مقابل اسراف های ما بسیار ناچیز و اندک است. هر سال ده هزار جلد کتاب و دفتر قابل استفاده تنها بوسیله دانش آموزان مدارس به دور ریخته میشود مقدار زیادی لوازم تحریر که هنوز می توان از آن ها استفاده نمود . این یک فاجعه بشری است .که ما این گونه نادیده می گیریم و اول در حق خود مان بعد همنوع مان انجام می دهیم. جای تأسف دارد که در مقابل این همه اسراف و هزینه های غیر معقولانه ی خود، گاه برای دادن گزارش کار خیرمان باید ضمن گرفتن امضاء و اثر انگشت از افراد آبرو دار نیاز مند در مقابل چشم همه از نحوه کمک رسانی های مان تصویر گرفته و در گزارشی مدون و مصور اعلام کنیم که چه مقدارکمک به نیاز مندان جامعه صورت گرفته است! این آبرو داری اسلامی و قرآنی است که خداوند به ما مؤمنان دستور داده ؟ آیا همان خداوند در خصوص اسراف چیزی نفرموده است! چرا مقداری از کلام خدا را متوجه شده و بخش عظیمش را بطور کل نمی بینیم؟ امید وارم این زنگ خطر را بشنویم و حال که تازه از سفره با برکت ماه پرفیض رمضان برخاسته ایم به آنچه با خدای خودعهد کردیم پای بند باشیم . روی سخن ابتدا به خود و سپس به شما عزیزان مؤمن و با خدا است تا الگوی شایسته ای برای دیگران شویم انشاءا... در صورت نیاز برای نوع بازیافت و خدمات مشاوره در خصوص زباله شخصاً در همه ساعت شبانه روز در خد مت هستم و تلفتن مستقیم خود را در اختیار شما عزیزان قرار میدهم. اراتمند جعفر صابری 09121199415 [ سه شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۶ ] [ 17:13 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
جعفر صابری/گوس
گوس
هنوزیکی از مهمترین موضوعات انشاء دانش آموزان ،علم بهتر است یا ثروت می باشد ! شاید بشود دهها و هزاران مورد آورد که علم بهتر یا برتراز ثروت است و یا حتی بالعکس اما جای بسی تعجب است که بسیار کمتر به موضوع تربیت توجه شده است و برتری تربیت بر علم به هیچ عنوان مورد توجه نبوده گرچه در بیشتر مواقع افراد و صاحب نظران بدون شک به برتری تربیت بر علم اشاره نموده اند اما همان طور که شاهد هستیم حتی نام آموزش و پرورش نیز خود حاکی از این است که ما برای آموزش آمده ایم و پرورش در مرحله بعد قراردارد! گرچه در تمام ادیان بخصوص اسلام و کتاب آسمانی مسلمانان به صراحت آمده که اول تزکیه و تربیت و آماده سازی بشر و سپس آموزش ، انسانی که نفسش و ذهنش آمده پذیرش واقعیت ها و ارزشهای انسانی خود شود بدون شک به دنبال آموزش می رود و بدون شک نه تنها مراحل آموزش روانتر بلکه بهتر هم طی می گردد چرا که او می داند برای چه باید آموزش ببیند . قسمت مهم تربیت را ابتدا خانواده و قسمت اعظمی را سیستم های آموزشی هر کشور و سپس جامعه و رسانه ی اجتماعی بر عهده دارند و این مهم را در تمام مدت ،بشر باید تکمیل نماید اما نقش اولیه یعنی خانواده و سیستم آموزشی است که باید تربیت را برای فرد تعریف نماید و شرایط درس را فراهم سازد. در این نوع پرورش است که فرد به ارزشهای والای انسانیت پی می برد و از خود شناسی به خدا شناسی میرسد در واقع انسان ظرف خالی نیست که آن را با آموزش پر سازیم و میتوان آن را یک معدن پر از جواهر دانست که باید به دنبال جواهرات گرانبها در وجودش باشیم و این نقش مهم خانواده پدر و مادر و مهم تر ا زهمه معلم است تا با دقت و صحه صبر به دنبال ارزشها و استعداد های این بشر باشد. که البته تعداد زیاد شاگردان و حجم زیاد کار، توان معلم را از بین می برد اما آیا معلم کاری جز همین مهم بر عهده دارد و نباید عاشقانه انجام وظیفه نماید؟ آیا عدم برخورد درست با همین دانش آموز با عث پرورش غلط وی و لطمات شدید بعدی فردی و اجتماعی او نخواهد شد ؟ آیا اگر امروز به بحث پرورش و آموزش به درستی توجه شود و هزینه ای مناسب توسط دولتمردان صورت گیرد فردا لازم نیست مبالغ کلانی برای مبارزه و رفع معضلات اجتماعی و بزهکاری ها صرف گردد! انبوه زندانیان و مجرمان در زندان آیا بدلیل عدم درست پرورش امروز، هزینه ی کلانی را به جوامع بشری تحمیل نمی نمایند؟ اگر در بین این زندانیان باشیم آیا کم نیستند افراد تحصیل کرده و یا باهوشی که در واقع دارای نبوغ بسیاری نیز می باشند؟ آمار بالای طلاق و جدایی همسران و بزهکاری های اجتماعی ،اعتیاد و مواردی از این دست همه نشان از چیست؟ آیا بهتر نبود به جای توجه بیشتر به آموزش به پرورش این افراد می پرداختیم؟ آیا شایسته نیست برای فرزندانمان زمان بیشتری را به بحث یادگیری نکات زندگی و برخورد با مشکلات صرف نمائیم؟ چیزی که به تازگی سازمان یونسکو بدان اشاره نموده یعنی سواد ارتباطی بین افراد جامعه! شاید باورنکنید اما همین انسان می تواند در یک دقیقه یک میلیون ایده و طرح برای هر موضوعی بدهد ! امروز جهان به طرف سیستم نوینی میرود با عنوان IFR تا بشر بتواند به اصل انسان بودن خود که همان اشرف مخلوقات است دست یابد. بد نیست بدانید این روش به اصطلاح نوین ،سالیان درازی در بین ما بوده ولی توجهی بدان نمی شود برای نمونه دانشمندان داخلی و یا خارجی افرادی که شاخص های علم و دانش و پیشرفت بشر بوده اند . داشتن اید ه های نوین بدون آموزش، باور کنید در وجود بشر بود ه و خوهد بود! برای نمونه گوس را که نابغه ریاضی است کمتر کسی نمی شناسد او کسی بود که در کودکی توانست یک مسئله پیچیده ریاضی را کمتر از یک دقیقه حل نماید ! باور داشته باشیم اگر به پرورش و ارزشهای آن به درستی توجه نمائیم می توانیم بگوئیم: 5 دقیقه تفکر نبوغ آمیز ، ارزشی بالاتر از یک ساعت تفکر با محاسبات ترتیبی عالی دارد! این گونه روش های تفکری واندیشه ها و یا به نوع دیگر پرورشی توسط دانشمندان زیادی از جمله چارلز اس وایتینگ تجربه شده و به نوعی به اندیشه های درونی بشر توجه نموده اند . داستانی از مادری که دو فرزندش را برای آموزش نزد حکیم بوعلی سینا می برد و به ایشان میگوید فرزند بزرگش یک سال آموزش دیده ولی دومین فرزند، هیچ آموزشی ندیده هزینه هریک چه مقدار میشود را عرض میکنم . حکیم بوعلی سینا می گوید برای فرزند دوم پنجاه سکه و برای فرزند اول یکصد سکه نیاز است ! زن با تعجب می گوید حکیم گویا متوجه نشدید فرزند اولم یک سال آموزش دیده ولی دومی هیچ نمی داند !و حکیم برایش توضیح می دهد که درست است من باید یک سال وقت بگذارم آنچه فرزند اولت آموخته از ذهنش خارج سازم ولی این فرزندت آماده و بکر است ! منظور استاد همان پرورش است و آماده سازی برای یاد گیری درست ! شاید شما نیز این گونه خبرها را خوانده و یا دیده اید:
باقر احمدی لیسانس ریاضی محض فوق لیسانس برنامه ریزی شهری، کسب رتبه 12 کشوری در آزمون دکترای سال 96 کشتی گیر در حال حاضر عضو تیم کولبری ! این یعنی چه؟ آیا این همان علم و دانش نیست؟ مدرک لازم است یا تخصص ؟با ید بپذیریم که چه تعداد از جوانان این مملکت تنها مدرک دریافت نموده اند و بدون شک برای تأمین هزینه های کمر شکن تحصیل در دانشگاه خود و خانواده هایشان هزینه های کلانی را متحمل شده اند. چه تعداد از تحصیل کرده های ما در جایگاه خودشان و تخصص تحصیلی شان قرارگرفته اند! در بین نزدیکان شما چه تعداد افراد تحصیل کرده بیکار هستند؟ در بخش توزیع درآمد و اشتغال چه مقدار درآمد و اشتغال بین افراد تحصیل کرده و کار بلد جامعه که تخصص لازم را هم دارند تقسیم شده و مقدار تحصیل کرده های متخصص ما در بخش خصوصی چه میزانی است؟ آیا در بخش خصوصی سازی و اشتغال زایی ما موفق بوده ایم؟ چه تعداد از این تحصیل کرده های محترم خودشان برای اشتغالشان تصمیم گرفته اند ! آیا اگر به پرورش و استعداد یابی این افراد توجه لازم می شد امروز آنها هر کدامشان یک کار آفرین نبود؟ آیا این درست است که شخصی مدرک تحصیلی و تخصصی داشته باشد اما نداند چگونه از این مدرک و تخصص باید بهره مند شود؟ آیا این همان پیدا نکردن جواهر وجودی شخص توسط یک معلم شایسته نبوده ! گرچه بعضی از دانشمندان معتقد هستند که ذهن بشر مانند تخته سفید است و باید بر آن شروع به آموزش نمود اما چگونه آموزش داده شود و چگونه نقش پرورش را دید بسیار مهم است و مهمتر از آن چه کسی معلم است ! معلم واقعی جامعه هر یک از ما هستیم ما باید بیاموزیم چگونه آموزش بدهیم از شخص خود شروع نمائیم و سپس فرزندان و بعد دوستان و همشهریان ! یک معلم باید عاشق کار خود باشد و از جان برایش زمان بگذارد نه از سر نیاز ! در غیر این صورت هزینه ای کلان صرف آموزشی میشود و نیروهای فراوانی آموزش می بینند وبدلیل نبود پرورش درست تنها برای کسب روزی و زندگی مناسب تر که حقشان هم هست از کشور خارج می شوند و این گونه می شود فرار مغز ها آنها می روند تا با دانش و آموخته هایشان در یک سیستم درست که به تربیت و پرورش افراد توجه دارد بعد از اندکی توجه به پرورش بکار گرفته شوند . سوال ساده ای است چرا در دو کشور چین و هندوستان با آمار جمعیتی بیش از یک میلیارد و دویست هزار نفر که در بیشتر قسمت های فراوانش هم فقر وجود دارد اتباعش در کشور های دیگر اقدام به پناهندگی نمی نمایند؟ البته نباید نقش مهم دولت ها را نادیده گرفت و این دولت ها هستند که باید به مسئله مهم پرورش و آموزش توجه لازم را نشان دهند و در گیر موضوعات تکرای و کهنه فکری نباشند چراکه: بزرگترين دشمن سعادت و آزادى انسان ها دفاع کورکورانه از عقايد و باورهاى غلط است. برتراند راسل با عرض پوزش باید عرض کنم ،ما باید بپذیریم و با این واقعیت کنار بیائیم که : انسان ها نادان به دنيا مى آيند نه احمق آنها توسط آموزش اشتباه ، احمق میشوند! در دیدار با یک کشاورز مازندرانی او در چند دقیقه برای من از دغدغه های زندگیش گفت که بسیار قابل تأمل است : یقه سفید ها حسین آقا کشاورز شالیکار مازندرانی وقتی فهمید من خبرنگار هستم شروع به درد ودل کرد که:این مملکت مال یقه سفید ها است ! من در طول یک سال باید بیش از هشت ماه کار سخت کشاورزی در شالیزار را تحمل کنم و جای هیچ اشتباهی هم نیست اگر دیر به کارم برسم و یا به محصول رسیدگی لازم را نکنم همه ی تلاشم نابود می شود و بعد در بهترین شرایط صاحب بیست تا سی میلیون تومان درآمد هستم ! آن وقت یک بازیگر در یک ماه یکصدو پنجاه میلیون تومان دستمزد می گیرد هر وقت هم که جلو دوربین خراب می کند میگویند کات دوباره فیلم می گیرند !من برای تأمین جهیزیه دخترم رفته ام وام بگیرم از من ضامن می خواهند من به کی رو بیندازم که کارمند باشد تا بتواند ضامن من هم شود ! ناچار هستم قسمتی از زمین کشاورزی ام را بفروشم تا آن یقه سفید ها بخرند و برای خودشان در دل طبیعت ویلا بسازند این میشود که کشاورزی نابود می شود و من سال بعد زمین برای کشاورزی و تولید ملی ندارم باید بروم برای شخص دیگری کار کنم او نیز مانند من روزی ناچار به فروش زمینش می شود ما بیکار میشویم و این گونه کشاورزی نابود می شود! بچه را فرستادم شهر درس خوانده خوب کار نیست برگشته اما دیگر زمینی برای کشاورزی هم نداریم ! او تحصیل کرده بیکار است! چرانباید برای دانشجو زمان تحصیلش کار آموزی بگذارند تا همراه آموزش برای شغلش هم پرورش یابد ! دولت باید کار خانه بسازد و به هر بهانه ای به کار فرمایان و کار آفرینان کمک کند تا نیرو استخدام کنند نه جلو پیشرفت و کار را با مالیات و بیمه و هزار مورد دیگر بگیرد ! دوست دیگری در همین خصوص پیشنهاد میکرد اگر دولت بگوید هر کار فرمائی که به ازاء هر نیروی کار مردی را استخدام کند، مالیات و بیمه او را پنجاه درصد کمتر می نمائیم جوانان مشغول به کار میشوند و ازدواج میکنند و زندگی در جریان خواهد شد ولی دولت می خواهد فقط بگیرد خوب ملت هم نمی دهد و این همه جوان آموزش دیده تحصیل کرده بیکار می مانند . یا عزیزی به شوخی میگفت وقتی کسی می بیند که با داشتن مدرک دیپلم آبدارچی و کارگر ساده نمی شود می رود لیسانس و یا فوق لیسانس میگیرد که چه کند کجا میتواند کار کند و اساساً کی او را استخدام میکند آیا او حاضر هست با مدرک لیسانس برود مانند یک کارگر ساده جای مشغول به کار شود! این ها نتیجه عدم توجه به همان پرورش نادرست است وای کاش درست در این زمان که مدارس تعطیل هستند به بحث مهم تربیت و پرورش توجه بهتر و شایسته تری شود ! همه ساله ما شاهد هزینه کلان چاپ جدید کتابهای درسی هستیم که مدام تغییرات دارند و انبوهی از کتابهای درسی و کمک درسی در مدارس برای آموزش علمی بکار گرفته میشود میلیون ها ساعت زمان برای آموزش نکات مختلف علمی به دانش آموزان صرف میشود که بطور کلی هشتاد تا نود درصد از آن در طول زندگی هیچ یک از ایشان بکارشان نمی آید حتی در تحصیلات تکمیلی آنها اینهمه هزینه برای عقب ماندن از دنیا برای چیست؟ داستانی از یک دانشجوی دکترا در خارج از ایران به دستم رسید که آن را تقدیم میکنم : یک دانشجو برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا همراه با خانواده اش عازم استرالیا شد. در آنجا پسر کوچک شان را در یک مدرسه استرالیایی ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند. روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟ پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند و بحث کردیم، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم. پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟ پسر گفت: نه روز دوّم دوباره وقتی پسر از مدرسه برگشت پدر سؤال خودش را تکرار کرد. پسر جواب داد: امروز نصف روز را ورزش کردیم، یاد گرفتیم که چطور اعتماد به نفس مان را از دست ندهیم، و زنگ آخر هم به ما یاد دادند که باید قسمتی از درآمدمان را به دولت بدهیم تا برای آبادی شهرها و روستاها خرج شود. بعد از چندین روز که پسر می رفت و می آمد و تعریف می کرد، پدر کم کم نگران شد چرا که می دید در مدرسه پسرش وقت کمی در هفته صرف ریاضی، فیزیک، علوم، و چیزهایی که از نظر او درس درست و حسابی بودند می شود. از آن جایی که پدر نگران بود که پسرش در این دروس ضعیف رشد کند به پسرش گفت: پسرم از این به بعد دوشنبه ها مدرسه نرو تا در خانه خودم با تو ریاضی و فیزیک کار کنم. بنابراین پسر دوشنبه ها مدرسه نمی رفت. دوشنبه اوّل از مدرسه زنگ زدند که چرا پسرتان نیامده. گفتند مریض است. دوشنبه دوّم هم زنگ زدند باز یک بهانه ای آوردند. بعد از مدّتی مدیر مدرسه مشکوک شد و پدر را به مدرسه فراخواند تا با او صحبت کند. وقتی پدر به مدرسه رفت باز سعی کرد بهانه بیاورد امّا مدیر زیر بار نمی رفت. بالاخره به ناچار حقیقت ماجرا را تعریف کرد. گفت که نگران پیشرفت تحصیلی پسرش بوده و از این تعجّب می کند که چرا در مدارس استرالیا این قدر کم درس درست و حسابی می خوانند. مدیر پس از شنیدن حرف های پدر کمی سکوت کرد و سپس جواب داد: ما هم ۵۰ سال پیش مثل شما فکر می کردیم. تعریف باسوادی فقط خواندن فیزیک و شیمی و ریاضی نیست بلکه احساس مسئولیت و مشارکت نسبت به مسائل جامعه است. مهارت های زندگی و اجتماعی شدن در یک جامعه مدنی برای همه لازم است ولی فیزیک و شیمی ممکن است برای گروهی خاص کارگشا باشد . و متأسفانه باز باید همان جمله را در اینجا بیاورم که: انسان ها نادان به دنيا مى آيند نه احمق آنها توسط آموزش اشتباه ، احمق میشوند! در پایان بد نیست جمله ای از بنیان گذار کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) بیاورم که فرمودند : عالم شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل!به امید توجه لازم به بحث تربیت و پرورش در کشورمان! التماس دعا جعفر صابری
شایان ذکر است موسسه آشتی در نظر دارد با توجه به استعداد های نهفته در وجود هر فرد بخصوص کودکان و نوجوانان یک دوره فشره استعداد یابی( (IFR برگزار نماید که خانواده های علاقه مند می توانند جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره های زیر تماس حاصل نمایند: و از این راه آینده ای متفاوت برای فرزندان و حتی خودشان رقم زنند.: 09213174722 [ دوشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۶ ] [ 14:45 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||