انتخاب

دوستی با شورو حال تعریف میکرد که دختربچه اش یک گربه که بیمار بوده را به خانه آورده و حسابی به آن رسیدگی نموده تا حالش بهتر شود و بعد متوجه شدن که بیماری شدید تری دارد و ناچار از بین دوست و اقوام مبلغ مورد نیاز درمان این حیوان را تهیه نمودند و بالاخره آن را درمان کردن وقتی حرف های او تمام شد رفیق دیگرمان با لبخندی تحقیر آمیز گفت : برادر من نه به قیافت میاد نه به وضع مالیت این کارا چی گیرم هم پولدار باشی بهتر نبود در این ایام سخت روزگار با این مبلغ که گفتی گره از کار بنده خدایی باز میکردی و مشکل مالی یک نفر را حل میکردی ؟والا خدا قهرش میگیره که ما به هم انقدر بی تفاوت هستیم ولی به حیوانات میرسیم !

من ساکت بودم و نگاه میکردم همان دوستم در پاسخ گفت رفیق من بیشک حق با تو است اما من که خدا نیستم گره از کار بندی خدا باز کنم بله مردم گرفتار هستن همان اندازه که من نگران حال دختر بچم شدم وقتی دیدم برای سلامتی یک

ربه اشک میرزد و حتی نماز میخواند و دعا میکند من برای حال خوش بچم این کار را کردم و خوشحال هستم که بچم انقدر حس خوب انسانیت داره راستش سالها ست من و امسال من یا بطور کلی نسل ما یادمان رفته انسان هستیم ازبس تو جنگ بودیم یادته یه روزای شلاغ زدن مردم را تو خیابون نگاه میکردیم برادر من به خودم میگفتم بچه های ما دیگه هیچ حس انسانیت براشون نمیمونه بخصوص با بودن این اینتر نت و شبکه های مجازی بچه های ما همین نوجوانان و کودکان قلب پاکی دارند و برای زنده نگه داشتن انسانیت تلاش می کنند اگه ما پشتشان نباشیم و برای ارزشهایشان حتی همین عشق به حیوانات ارزش قائل نشیم در وجودشان عشق و دوشت داشتن و از همه مهم تر ایمان نابود میشود من سواد زیادی ندارم یک آدم معمولی هستم ولی به آینده بشریت فکر میکنم که باید ما و فرزندان ما بسازیم این خاک ما است کره کوچکی به نام زمین اگر محبت و عشق را از دست بدهیم و فقط به فکر خودمان باشیم چه اتفاقی خواهد افتاد ؟رفیقمان ساکت بود و من برخواستم رویش را بوسیدم و گفتم حق باتوست باید دلمان به حال هم بسوزد و از مرگ هیچ جانداری خشنود نشویم حتی یک گربه خوب کاری کردی !

یا حق

جعفر صابری