دکترجعفر صابری
بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها 
لینک دوستان

بجای ببخشید

بیشتر ما آدما با ببخشید مشکل داریم و فکر میکنیم اگر بگیم ببخشید کوچک می شویم و یا طرف مقابل حق را به خودش میدهد و در تمام موارد گذشته و آینده میگه مثل سری پیش حق با من است و تو مقصر هستی !

باور کنید یا نکنید وقتی میگوید ببخشید یک حس خوبی به شما دست میدهد بخصوص زمانی که کاملاً حق با شما باشد چرا که او متوجه نیست اما شما با این کلمه دارید به خودتان می گوید ببخشید که ناچار هستید با این موجود رو برو شوید و تحملش کنید با گفتن ببخشید از شخصیت خود دلجویی میکنید !

و اما اگر حق با طرف مقابل بود به خود نشان میدهید که بزرگ شده اید و شخصیت شما کامل شده این نشان از فهم و کمال بالای شما است !

و اما در زندگی زناشویی من دون شک میگم همیشه مردها مقصر هستند !اما برای ادامه زندگی و بزرگی بانوی خانه بخشش از بزرگتر است ولی لازم نیست رسماً بگی ببخشید !

راه کار چی ؟

بیش از صد تا راه کار هست که حتی اگر هم خانمی مقصر باشد راحت میتونه بدون بیان ببخشید موضوع را حل کند!و جالب است عرض کنم خود خانم ها بیش از دو سوم آن را می دانند و نیازی به بیان آن ها نیست !

قبل از هر چیز باید به یک نکته توجه داشته باشیم که ما تعمیر کاریم یا تعویض کار؟

ما چه مقدار به زندگی تان اهمیت می دهیم ؟

روزی به دوستی گفتم : آدم ها با یک سلام علیک و یا یک استکان چای دوست میشوند و با یک جمله یا رفتار ناشایست از هم جدا میشوند!

او حدیثی از امام صادق (ع) گفت که به دلم نشست و آن این بود که دوستی هایی که با یک سلام علیک شروع میشود و با یک جمله و یا رفتار به جدایی ختم می شود از ابتدا دوستی نبوده !

عشقو دوست داشتن این نیست که ما هر وقت احساس کردیم نمی شود راه را ادامه داد قطع رابطه کنیم !با کی؟ برای چی ؟ به چه قیمتی ؟ بلا جدای گاهی لازم و اجتناب ناپذیر می شود اما اگر منصف باشیم و خودمان را دوست داشته باشیم شرایط فعلی را درست میکنیم :

سالها من این بیت شعر را همان گونه که شاعرش سروده بود می سرودم و لذت هم میبردم :

گر چرخ به کام ما نگردد

کاری بکنیم تا نگردد

اند کف مردمان آزاد

نبود گره ای که باز نگردد

بعد از چهل سالگی متوجه شدم ما نمی توانیم گردش ایام و دنیا را تغییر بدهیم تا نگردد عاقلانه آن است که کاری بکنیم تا به کام ما نگردد، پس شعر را کمی تغییر دادم و نوشتم :

گر چرخ به کام ما نگردد

کاری بکنیم تا بگردد

اند کف مردمان آزاد

نبود گرهای که وا نگردد

بله باید کاری بکنیم تا روزگار که به گردش و چرخش خود ادامه میدهد به کام ما بگردد چرا که نمی شود کاری کرد که این روز گار به کار خود ادامه نداد شب روز می شود و روز شب این ما هستیم که باید از لحظات زندگی بیشترین لذت را ببریم و شرایط را به کام خود برگردانیم فقط کافیست تصمیم بگیرم که همه چیز را به کام خود برگردانم اگر با یک ببخشید و یا رفتار عاشقانه طرف مقابلمان را آرام می کنیم چرا این آرامش را به خودمان هدیه نمی کنیم !

با روش های ساده مانند دادن یک پیامک به طرف مقابل با عنوان : شب زودتر بیا شام همان چیزی را آماده کردم که تو دوست داری !آشتی ؟

امروز سعی کن یه چیزی برای من بخری و از دلم دربیاره تو که میدونی من جز تو کسی را ندارم !دیونه!

داشتی میرفتی دلم برات سوخت !نباید ناراحتت میکردم!

و کلی پیامک این شکلی...باور کنید اسم این کار منت کشی نیست !اسم این کا ببخشید نیست ! اسم این کار هدیه آرامش به خودتان و خانواده تان است !

وقتی میشه با خرید یک هدیه ساده و قرار دادنش روی میز تا او ببیند آرامش و آسایش را به زندگی بازگرداند چرا با لجبازی و خودخواهی فریب جملاتی مانند باید نشان بدهی که تو انسان کاملی هستی و او حق نداشته به تو توهین کند و باید بفهمد که تو هم حقی داری و ... بیشتر این صحبت ها و نصیحت نادان دوستان برخاسته از گذشته دردناک ایشان است عاقل باشیم و به این بیندیشیم که زندگی ما مال ما است و نباید به هیچ قیمتی آن را به خطر بیندازیم .

دوست من این ها را یک مرد با بیش از نیم قرن سن و سال به عنوان تجربه برای داشتن یک زندگی خوب به شما هدیه می نماید حال این تو هستی که بیندیشی و ببینی کدام جملات و رفتار بار انسانی بیشتری دارد !

یا حق

جعفر صابری

تقدیم به همه شما خوبان عاشقی زندگی مشترک:
باز آمد باز آمد گل من به چمن باز آمد
تو ببین که به صد ناز امد
اتش رو مشکین مو
چون نر گس خندان رو
آن سرو تن ناز آمد
نوشین لب سیمین تن
نگهش به دلم شور افکند
شب من شد از آن مه روشن
رخسارشجان پرور
چشمانش افسونگر
رویش روشن چون گلشن
باز امد باز آمد گل من به چمن باز آمد
تو ببین که به صد ناز آمد
آتش رو مشکین مو
چون نر گس خندان رو
رویش روشن چون گلشن
ای همه هستی من آن تو
جان و دلم بسته پیمان توست
امان امان
رنج به سر حد جنونم کشد
این دل دیوانه به خونم کشد
این دل دیوانه به خونم کشد
تو سیه چشم چو آیی
تو سیه چشم چو اییبه تماشای چمن
نگذاری نگذاری به کسی چشم تماشای دگر
عزیز من وای جان حبیب من ای جان


موضوعات مرتبط: سر مقاله
[ یکشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۱ ] [ 23:7 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

معرفی: جعفر صابري

متولد بیست و یکم آذر ماه هزارو سیصدو چهل شش هجری شمسی مصادف با دوازدهم دسامر 1967 میلادی در حوزه 2 زنجان (شهر ابهر)، فارغ التحصيل رشته هاي ساختمان .سينما . مديريت دولتي و علوم ارتباطات و روابط بین الملل ,روانشناسی و عکاسی ،مدرس ،محقق، تهیه کننده و کار گردن ،مخترع و کار آفرین ...
بعلت شغل پدر كه نظامي بود كودكي و نوجواني را در شهرهاي مختلفي به سر برد. سن  بلوع وي كه همزمان با انقلاب اسلامي در ايران بود در شهر دامغان سپري شد وي مي گويد:

قوره نشوده مویز شدیم.

با شروع حركتهاي انقلابي وي فعاليت نوشتاري خود را شروع كرد و در سال 58 اولين مجله خود را تحت عنوان پيام طالقاني به چاپ رساند. فعاليت تئاتر وي از سال 56 آغاز شده بود ولي 58 اوج گرفت در سال 1362 با عظيمتي به تهران  گروه هنری میثاق را راه انداخت و با دوستان هم سن وسال خود به کمک کمیته فرهنگی جهاد سازندگی که آن روز ها هنوز وزارت خانه نشده بود راهی مناطق جنگی شد و برای رزمندگان تئاتر و موسیقی اجراء می نمودند.
در سال 1365 فعالیت فرهنگی خود را در سپاه پاسداران  به عنوان پاسدار افتخاری (برای سربازی)ادامه دادوی خیلی زود متوجه شد که با روحیه وی سازکار نیست و بعنوان بسیجی کار فرهنگی را دنبال کرد. پس از جنگ وی تحصیل را دنبال کرد و درآموزش و پرورش هم معلم پرورشی بود. فعالیت های پرورشی و هنری برای کودکان و نوجوانان وی بعنوان مدیر هنرستان چند سالی خدمت کرد و سپس برای تحقیق و مطالع بیشتر شغل های اداری را ترک کرد.
فعالیت مطبوعاتی وی از سال 1357 آغاز و تاکنون ادامه دارد.
سایر فعالیتها و تالیفات استاد صابری  در  قسمت انتهایی همین وبلاگ آمده است ضمن آنکه بد ندیدم تا تعدای از دست نوشتهای دکتر صابری را در این وبلاگ جهت آشنای بیشتر شما درج نمایم .
                                                                        با تشکر از شما بازدید کننده محترم    
    
امکانات وب