دکترجعفر صابری
بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها 
لینک دوستان

اگه بشه چی میشه!

گاهی بساط عیش خودش هفته نامه بین المللی

جور می شود

گاهی به صد مقدمه نا جور می شود

آن روز بعد از نماز صبح خوابم نبرد داشتم مثبت می اندیشیدم ، به اینکه امروز حتماً همه چیز درست میشه و نه تنها مشکل ساختمان بلکه کار فروش سهام شرکت هم به بهترین شکل ممکن انجام می پذیرد و می توانم خانه را از بدهی به بانک نجات دهم ومحل کار کوچکی هم دست و پا کنم شاید بتوانم یک اتومبیل هم بخرم...خیلی خسته هستم بچه ها را هم در طول سه سال گذشته مسافرت نبردم اگه بشه مسافرت هم میرویم...

حمام، صبحانه و بعد راهی شدم در طول مسیر به خودم می گفتم:

که گر مراد نیا بم به قدر وُسع بکوشم

بلافاصله راهی شدیم تا کار ها را همان روز به پیش ببریم،وقتی رسیدیم اداره ثبت شرکت ها درست وقت نماز ظهر بود من به فال نیک گرفتم ولی وقتی دیدم باید نزدیک به 45 دقیقه در انتظار بمانم تا مراسم نماز و نهار به اتمام برسد باز افکار منفی به سراغم آمد، خیلی تلاش کردم تا باز مثبت باشم و مثبت بیندیشم حتی وقتی چند نفر از شرایط موجود غر می زدند من انرژی مثبت دادم و گفتم این بنده های خدا هم کار مند دولت هستند صبح زود می آیند سر کار تا این ساعت با این همه ارباب رجوع، خوب گرسنه هستند گناه دارند و... خوب بود ،همه چی خوب بود، حتی وقتی متصدی اداری گفت شما باید این نامه را تایپ و بعد با پست بفرستید بین ده تا پانزده روز آینده به دست شما می رسد آنقدر انرژی مثبت بهش دادم که خندید و گفت باشه شما فردا دستی بیار انشا ءالله جواب می گیری. شاد و خوشحال و دوان دوان آمدم داخل اتومبیل که همکارم گفت : آقایان ،میگویند این شرکت... و... نفس عمیقی کشیدم راستش انرژی های مثبتم خیلی کم شده بود ساعت سه بود و دیدم از خانه هم تماس گرفته اند بعد از چند دقیقه متوجه شدم حکم تخلیه هم آماده شده و ظرف یکی دوروز آینده اجرا می شود... دیگه تمام انرژی مثبتم ته کشید یه نگاه به آسمون کردم و به خدا گفتم : خیلی دمت گرم!

دوش آب سرد ،نهار و نماز و دو تا قرص سر درد و اندیشه به اینکه قبض آب و برق وتلفن و شارژ خانه هم هست که می شه حدود سیصد هزار تومان... ادامه در صفحه 2

گاهی وقتها چقدر خوبه که آدم می تونه بخوابه و خواب بهترین داروی آرام بخش هست ... به خودم گفتم:

دوست دارد یار این آشفتگی

کوشش بیهوده به از این خفتگی

بیدار و مشغول کار شدم ،تلفن زنگ زد و دوستی از پشت خط تلفن گفت ببخشید دیر شد ولی 400 به حسابت ریختم...و بعد پیامکش آمد... بی معطلی بدهی آب و برق و گاز و تلفن را دادم و بعد باز رو به آسمان کردم این بار به خدا گفتم عجب خدایی هستی...

نمی دونم تا حالا چند هزار بار تو شرایطی این شکلی گیر کرده اید و یواشکی با خدا زمزمه کرده اید که خدا یا خودت که می دونی! یه جایی خواندم مادر بزرگی به نوه اش میگه خنده دار ترین چیز اینه که آدم به خدا نیازش رو بگه... هرروز صبح با یک دنیا آرزو و ایده بیدار می شویم و در ذهن خود مان تجزیه و تحلیل های گو ناگون می کنیم که اگه بشه چی میشه...

ولی خیلی وقتها نمی شه ، خیلی وقتها میشه اما آن طور که ما می خواهیم نمی شه ،خیلی وقتها هم ما هیچ کاری نمی کنیم و خیلی خوب میشه... در هر صورت باید قبول کنیم که همه چی دست خداست...

مدتهاست با خودم در گیر همین موضوع ساده هستم که اگه همه چی دست خداست پس ما چکاره هستیم ؟ بالاخره ما باید کار بکنیم یا نکنیم اگه قراره ما فکر کنیم و تلاش، اما نشه و همانی بشه که خدا میخواد پس اساساً خودش بخواد ما هم بی خودی سر کار نرویم...

قومی به حد و جهد گرفتند زلف یار

قومی دگر حواله به تقدیر می کنند

وهی انرژی مثبت هم نفرستیم.و قبول کنیم که:

گاهی بساط عیش خودش جور می شود

گاهی به صد مقدمه نا جور می شود

اما امروز لابلای کتابهای قدیمی مدرسه، کتاب دینی سال سوم راهنمائیم را دیدم ، داستان وجود خدا از زبان آن پیرزنی که داشت چرخ ریسندگیش را می چر خاند و در مقابل سئوال اینکه آیا خدا هست یا نه تنها دستش را از روی دستگیره چرخ برداشت و گفت به همین سادگی اگه خدا نظر لطفش رو از ما بر داره هیچ کاری نمی شه... آره ما باید تلاشمون رو بکنیم و بدونیم که خدا با ماست و خوب به شرایط ما آگاهست... گاهی وقتها باورمون نمی شه که چقدر به ما نزدیکه اما باید قبول کنیم که به درد دل ما شنواست...اگه آبروی کسی را نریخته باشی آبروت رو نمی ریزه ،اگه ظلم نکرده باشی صدایت رو می شنود و نمی گذارد بهت ظلم بشه و اگه... بگذریم و خدایی که همین نزدیکیست ...

بله یک سال دیگر هم به لطف خدای مهربون گذشت و هفته نامه همسر به مبارکی میلاد امام هشتم، امام غریبمان وارد هیجدهمین سال تولدش شد... شکر که با شما و برای شما بودیم... خیلی نیاز مند دعای خیرتون هستیم...

یا حق

جعفر صابری

[ یکشنبه بیستم آبان ۱۴۰۳ ] [ 20:25 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

معرفی: جعفر صابري

متولد بیست و یکم آذر ماه هزارو سیصدو چهل شش هجری شمسی مصادف با دوازدهم دسامر 1967 میلادی در حوزه 2 زنجان (شهر ابهر)، فارغ التحصيل رشته هاي ساختمان .سينما . مديريت دولتي و علوم ارتباطات و روابط بین الملل ,روانشناسی و عکاسی ،مدرس ،محقق، تهیه کننده و کار گردن ،مخترع و کار آفرین ...
بعلت شغل پدر كه نظامي بود كودكي و نوجواني را در شهرهاي مختلفي به سر برد. سن  بلوع وي كه همزمان با انقلاب اسلامي در ايران بود در شهر دامغان سپري شد وي مي گويد:

قوره نشوده مویز شدیم.

با شروع حركتهاي انقلابي وي فعاليت نوشتاري خود را شروع كرد و در سال 58 اولين مجله خود را تحت عنوان پيام طالقاني به چاپ رساند. فعاليت تئاتر وي از سال 56 آغاز شده بود ولي 58 اوج گرفت در سال 1362 با عظيمتي به تهران  گروه هنری میثاق را راه انداخت و با دوستان هم سن وسال خود به کمک کمیته فرهنگی جهاد سازندگی که آن روز ها هنوز وزارت خانه نشده بود راهی مناطق جنگی شد و برای رزمندگان تئاتر و موسیقی اجراء می نمودند.
در سال 1365 فعالیت فرهنگی خود را در سپاه پاسداران  به عنوان پاسدار افتخاری (برای سربازی)ادامه دادوی خیلی زود متوجه شد که با روحیه وی سازکار نیست و بعنوان بسیجی کار فرهنگی را دنبال کرد. پس از جنگ وی تحصیل را دنبال کرد و درآموزش و پرورش هم معلم پرورشی بود. فعالیت های پرورشی و هنری برای کودکان و نوجوانان وی بعنوان مدیر هنرستان چند سالی خدمت کرد و سپس برای تحقیق و مطالع بیشتر شغل های اداری را ترک کرد.
فعالیت مطبوعاتی وی از سال 1357 آغاز و تاکنون ادامه دارد.
سایر فعالیتها و تالیفات استاد صابری  در  قسمت انتهایی همین وبلاگ آمده است ضمن آنکه بد ندیدم تا تعدای از دست نوشتهای دکتر صابری را در این وبلاگ جهت آشنای بیشتر شما درج نمایم .
                                                                        با تشکر از شما بازدید کننده محترم    
    
امکانات وب