|
دکترجعفر صابری بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها
| ||
|
تغذیه سالم دوستان بسیاری دارم که در زمینه پزشکی صاحب نظر هستند و سالهاست در مراسم مختلف حتی خصوصی به تجویز و درمان دوستان می پردازند و از تغذیه سالم سخن میگویند و اینکه در چه سن و سالی چه بخورید و چه نباید بخورید و همیشه به ورزش وپیاده روی هم اشاراتی دارند و گاه و بیگاه به من هم می گویند مواظب سلامتی خودت باش و این کار را نکن و این را نخور اما آن را بخور و ... من هم میگم چشم! میدانم که به فکر سلامتی من هستند اما خود می اندیشم دو سوم وجودم را فقط آب تشکیل داده و این آب هم از جنس هواست و اگر هوای وجودم را داشته باشم سلامتی همواره همراهم خواهد بود ! حال چگونه خوراک جسم را محیا سازم مهم است ! اندیشه و نیت درست در مان درد هایم است اگر خوب بیندیشم و بخصوص در خلوتم با ذهنم صادق باشم و به دیگران به دیده تحقیر و تهدید و حرص و ترس و حسادت ننگرم و در دل برای ایشان بد نخواهم ودر ذهن برایشان نقشه نکشم! من اگر من باشم و به خود اندیشم بیشک از سلامت جان و روان به جسم نیز میرسم! من اگر ...بگذریم چه زیبا مولانا می گوید که: در زمین مردمان خانه مکن کار خود کن کار بیگانه مکن کیست بیگانه تن خاکی تو کز برای اوست غمناکی تو تا تو تن را چرب و شیرین میدهی جوهر خود را نبینی فربهی گر میان مشک تن را جا شود روز مردن گند او پیدا شود مشک را بر تن مزن بر دل بمال مشک چبود نام پاک ذوالجلال آن منافق مشک بر تن مینهد روح را در قعر گلخن مینهد بر زبان نام حق و در جان او گندها از فکر بی ایمان او ذکر با او همچو سبزهْگلخن است بر سر مبرز گل است وسوسن است آن نبات آنجا یقینعاریت است جای آن گل مجلس است وعشرت است طیّبات آید به سوى طَیّبین للخبیثین اَلخبیثات است، هین در زمین مردمان خانه ساختن: تعبیر دیگری است از سپردن کار خود به دیگران. گُلخَن:: به معنای آتشخانهْ حمام و نیز به معنای زبالهدان و کنایه از تن و زندگی مادی است. روح را در گلخن نهادن: یعنی توجه نکردن به ارزش معنوی روح و پرداختن به زندگی تن. ذکربا او: یعنی ذکر خدا در دهان منافق و انسان ریاکار، مانند سبزهای است که در گلخن حمّام بروید یا همچون گل سوسن است که در مستراح بروید. جوهر خود: یعنی شایستگی کمال و رسیدن به حقیقت . مشک بر تن نهادن: استعارت از تن پروردن، پیروى هواى نفس کردن. قعر: ژرفا. بر زبان نام حق...: برگرفته است از آیه «وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ اَلْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً: و نبود نماز آنان نزد خانه (کعبه) جز صفیر و دست زدن.»[1] سبزه گلخن: سبزهاى که بر روى خاکروبهها رسته باشد. این ترکیب اقتباس از حدیث نبوى است: «إیّاکُم وَ خَضراءَ الدِّمَن.»[2] مَبرَز: آب ریز، مستراح. نَبات: رستنى و سبزه. عشرت: شادمانى. للخبیثین اَلخبیثات : اشاره دارد به آیه شریفهْ «الخبیثات للخبیثین والخبیثون للخبیثات والطّیبات للطّیبین.. زنان پاک براى مردان پاک و مردان ناپاک براى زنان ناپاک، ومردان پاکیزه برای زنان پاکیزه... »[3] ( 263) در سرزمین دیگران خانه بنا نکن و ساکن نشو تو بکار خود بپرداز و کار بیگانه را بعهده خود نگیر . ( 264) بیگانه کیست؟ بیگانه همین تن خاکى تو است که تمام غم و اندوه تو براى آن است . ( 265) تا تو بتن خود غذاى چرب و شیرین داده عزیزش مىدارى جوهر جان تو فربه نشده قوى نخواهد گردید . ( 266) این تن خاکى را اگر دائما میان مشک جاى دهى روز مردن گند او آشکار مىگردد . ( 267) مشگ را بتن خود نزن بلکه بدل بمال مشگ چیست؟ نام خداوند ذو الجلال است . ( 268) منافق مشگ بتن مىمالد و روح را در قعر گلخن جاى مىدهد. ( 269) بر زبان نام حق دارد و ذکر مىگوید ولى از جانش از کفر و بىایمانى بوهاى بد استشمام مىگردد. ( 270) ذکر او مثل سبزهایست که در گلخن روئیده یا چون گلیست که بر مبرز سبز شده. ( 271) آن گل و گیاه در آن جا عاریه بوده و جاى او محفل انس و مجلس عشرت است . ( 272) فرمودهاند زنان پاک براى مردان پاک و مردان ناپاک براى زنان ناپاک هستند . توصیهْ مولانا این است که خود را نجات بده و کارخود کن، کار بیگانه مکن. به اموری که در جهت کمال و سیر و سلوکالی الله نیست، دوری گزین و در چنین موقعیتی خلوت گزیدن، شرط طریق و راه نجات است. هر آنچه انسان را از مسیر شناخت حقایق آن جهانی و امور ماورای این جهان باز دارد یا موجب ایستایی انسان از حرکت و سیرالیالله شود و همچنین، عوامل وابستگی مادی را تقویت کند، ولو رسیدگی به امور معیشتی و توجه به جسم عنصری شخص باشد، از نظر مولانا بیگانه محسوب میشود؛ در زمرهْ بیگاری و هدر دادن زحمات و باز ماندن از بهرههای معنوی است و به مثابه خانه ساختن در زمین دیگران است. "در زمین مردمان خانه مکن"، امیال نفسانی از موانع بزرگ بر سر راه هر سالک الیالله به حساب میآید. مولانا میگوید: تا هنگامی که درحال تنیدن و ریشهدار کردن خود در امور مادی این جهانی هستید و همه همّتان صرف مسائل زندگی دنیایی و پاسخگویی به امیال گوناگون نفسانیتان هست، هرگز روح و جانتان را فربه و بانشاط نمییابید. تن و زندگی مادی در سیر الیالله بیگانه است و تا انسان در خدمت این بیگانه است، شادی ندارد.. تا انسان اسیر تن است، این گوهر او جلوه نمیکند. به قول سعدى: همىمیردت عیسى از لاغرى تو در بند آنى که خر پرورى (بوستان، ب 2727) تن و غوطهور شدن در گنداب زندگی مادی، ساختارشان طوری است که با مُشک و عنبر هم نمیشود تعفن آن را پوشاند. در اینجا مولانا سخن از مشک دیگری میکند که دل را خوشبو و شادمان میکند؛ این مشک "ذکر خدا" است. منظور مولانا این است که حتی تمسک به ظواهر دین و شریعت، برای خوب جلوه دادن خود هم راهگشاه نیست و بهمثابه مشک بر تن مالیدن است که یک رفتار مذهبی منافقانه است. منافقان که دلشان را از نور حق بهرهاى نیست، پیوسته در پى ارضاى خواهشهاى نفسانىاند و با مؤمنان به دو رویى کار کنند. به ظاهر با مسلماناناند و در باطن همراه شیطان. «وَ إِذا لَقُوا اَلَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»[4] ظاهرى آراسته دارند و دلى تاریک همچون سبزه در خرابه ها.
[1] - سوره انفال،آیه 25 [2] - احادیث مثنوى، ص 43 و 65 و 212 [3] - سوره نور، آیه 26 [4] - سوره بقره، 14
موضوعات مرتبط: سر مقاله [ یکشنبه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۳ ] [ 14:22 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||