|
دکترجعفر صابری بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها
| ||
|
اینجا هیچ زنی به جهنم نمی رود هوای گرم تابستان 1390 چنان امانم را برید ه بود که برای لحظه ای به یاد تابستان 1365 فاو افتادم .آنجا بقدری هوا گرم و شرجی بود که به سختی می شد نفس کشید تنها شربت آبلیمو بود که برای چند لحظه وجود انسان را خنک می کرد ولی خیلی زود هر چه خورده بودیم به صورت عرق از بدنمان خارج می شد . کناری در سایه می نشستیم و از بی حالی دراز می کشیدیم لیاسهای خودمان را در می آوردیم و چفیه هایمان را خیس می کردیم تا به روی سرمان بیندازیم طوری که روی دوشهایمان را بگیرد و جان تازه بگیریم شبها هم باید در سنگر کمین می نشستیم که دشمن هوس شبیخون به مارا نداشته باشد . در آن هوای گرم و شرجی برای در امان ماندن از آتش دشمن گاهی در سنگر هایی که ارتفاع سقفشان تا زمین 120 سانت بود می نشستیم و جالب اینکه گاهی وقت ها زیر پایمان هم آب بود و نا چار جعبه خالی مهمات را زیر پاهایمان می گذاشتیم تا از رطوبت جلو گیری کنیم . جالب این بود که نماز مان را هم می خواندیم البته نشسته . دوستی داشتم که طلبه بود و اصل و نسبش عراقی بود خودش می گفت : اوایل جنگ مادرم مرا صدا کرد و گفت شیرم را حلالت نمی کنم اگر با برادران دینی ات بجنگی !من هم ناچار به ایران پناهنده شدم . شبی که هوا خیلی گرم بود در سنگر کمین به او گفتم : برادر کاظمی آیا ما به جهنم می رویم ؟ خندید و گفت : بستگی دارد که جنگ تا کی طول بکشد و ما تا کی این رو حیه را داشته باشیم .! دیروز که هوا خیلی گرم بود باز یاد فاو و گرمای آن روز ها افتادم با این تفاوت که دیگر تنها شربت آبلیمو نبود که خنکمان می کرد لباسهای آستین کوتاه، شلوار هایی از جنس کتان و خنک و از همه مهم تر کولر های گازی و خلاصه همه چیز بود . باز به یاد آن پاسخ برادر کاظمی افتادم که آیا می توان آن حال و هوا را نگاه داشت ؟ هنوز روزی چند رکعت نماز را به یاد آن روز ها نشسته می خوانم اما از آن حس و حال خبری نیست ، صادقانه بگو یم همه چیز از چشمانم شروع می شود دیگر چشمانم آرامش آن روز ها را ندارد ... شاید هر گز هم آن طور نبیند . اما می شود چشم ها را شست و منطقی نگاه کرد .همه چیز نباید آن طور که ما می خواهیم باشد اینجا بیابانهای گرم و شرجی فاو و دکوه یا اندیمشک و شلمچه نیست اینجا جزیره مجنون و خرمشهر نیست اینجا فقط بچه رزمندگان از جان گذشته نیستند که همه چیزشان جنگ باشد اینجا شهری هست پر از آدمهای جور و واجور با هزاران اندیشه درست یا غلط ، لباسهای رنگا رنگ ،خوراکی های مختلف و خلاصه زندگی در جریان است و مرد می خواهد که آن حس های 1365 را در خود نگاه دارد و این آن است که باعث می شود ایمان بماند و شهوت سر کوب شود .حال این که ما همه چیز را برگر دانیم به آن زمان آیا امکان پذیر است ؟ نمی دانم ! دختران جوان و زنان شاغل و بطور کلی همه ی آنها که نیمی از جامعه ما را تشکیل می دهند و درست کنار ما هستند را خوب نگاه کنید .چادر ، مقنعه،روسری ،مانتو شلوار و خلاصه یک پوشش کاملاً پوشیده که به رنگ های تیره هم مانند سیاه، سرمه ای قهوای وخلاصه بشدت گرما پذیر هستند هم به تن دارند درست وقتی که ما آزادانه پیراهن آستین کوتاه و لباسهای خنک به تن می کنیم . شما پاسخ بدهید آیا این گونه زنان و دختران به جهنم می روند و آتش جهنم را درک می کنند؟ جمله از کتاب زندگی جنگ و دیگر هیچ نوشته اوریانا فلا چی که به زندگی زنان و سختی و درد های آنها در جنگ ویتنام می پردازد می گو ید : وقتی بمیرم به بهشت خواهم رفت ،چون در این دنیا در جهنم زیستم . منصف باشیم باید راحتی و نشاط و شادابی را که حق خود می دانیم حق هم نوعان خود بدانیم . هم آنها که نیمی دیگر از ما را تشکیل می دهند . نیمی که هرگز پنهان نیستند اگر ماخوب ببینیمشان، آنها مادران یعنی زایندگان ما ،خواهران و دختران ما هستند آنها از ما هستند همانها که برایشان جنگیدیم و زندگی مان را برای شادی شان نثار کردیم . اینها همان ناموسهای ما هستند . کمک کنیم با رفتار غلطمان نه آنها و نه خودمان را به جهنم نفرستیم. یک رزمنده قدیمی [ یکشنبه نهم مرداد ۱۳۹۰ ] [ 21:23 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||