|
دکترجعفر صابری بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها
| ||
|
فقط هتفصد هزار تومان
تمام وجودش در آتش مي سوخت و ديگر پاهايش تحمل سنگيني اندامش را نداشت چشمهايش سياهي مي رفت و ساعات برايش به اندازه ی تمام عمرش طولاني شده بود صداي دورگه و مردانه اي كه او را خوانده بود مثل زنگي در گو شش پيچيد و نگاهش به اتومبيل سفيد رنگ كنار خيابان دوخته شد باز همان صدا و قدمهايش وجودش را به سمت اتومبيل مي كشاند از خودش متنفر مي شد از خدا مي خواست تا اتفاقي بيفتد و او به اتومبيل نرسد با خود مي انديشيد اگر فقط پانصد هزار تومان پول پيش داشت مي توانست خانه اي اجاره كند و بعد به دنبال كار آبرو مندي باشد، بادستش در اتومبيل را باز كرد و روي صندلي جلو نشست گویی خستگي تمام عمرش بر دوشش افتاده بود سرش هنوز پائين بود همان صدا، ولي كمي آرام تر گفت : خانم شما چند ساعت است كه عرض و طول اين خيابان را هي طي مي كنيد و نگران هستيد چيزي شده چيزي مي خواهيد من مي توانم خدمتي به شما انجام دهم؟ زن ديگر نتوانست تحمل كند و ناخواسته شروع به گريه كردن كرد گويي سنگ صبوري را براي درد دل پيدا كرده و مي تواند به او اطمينان نمايد خيلي وقت بود كسي به او نگفته بود كمك مي خواهي يا نه براي همين شروع كرد :كمتر از دو سال پيش همسرم در جاده تصادف كرد و به اتومبيل ديگري زد مقصر بود خود ش و راننده ماشين ديگر، فوت كردند ماشين ما بيمه نداشت تمام ديه آن مرحوم را ما بايد مي داديم و خانه و زندگي ما از بين رفت هيچ كس به ما كمك نكرد حتي فاميل من، كار نداشتم كرايه خانه نداشتم و با دو دخترم آواره شديم بيشتر از يك هفته در حرم امام شب و روز مي گذرانديم و من از باز مانده غذاي رستورانها براي بچه هايم غذا مي بردم امروز با خود تصميم گرفتم كه كاري كنم و پول به دست بياورم بچه ها را به منزل يكي از اقوام بردم و خودم به اين خيابان آمدم شنيده بودم اينجا ... اما هر چه كردم نتوانستم سوار هيچ اتومبيلي بشوم من فقط ... و باز اشك و گريه ،همان صدا اينبار كمي لرزان و شمرده تر گفت : خانم محترم شما با سختي هاي زندگي تا اينجا ساخته ايد خدا بزرگ است اين تمام دارايي من است اي كاش بيشتر همراهم بود تقديم به شما انشاالله گره گشاي شما و فرزندانتان باشد به خدا توكل كنيد و از او مدد بخواهيد حتماً مشكلات شما حل مي شود .بفرمائيد برويد . زن به پول ها نگاه كرده هفت تراور صد هزار توماني بود كه روي داشبورد اتو مبيل قرار داشت به مرد نگاهي كرد و لي اين بار آن مرد بود كه سرش را پائين انداخته بود و چيزي نمي گفت . زن پرسيد: شما راست مي گو ئید همه ي اين پول مال من است ؟ مرد در حالي كه سرش هنوز پايين بود گفت : بله اي كاش بيشتر همراهم بود بفرماييد برويد خدا بزرگ است . زن از اتومبيل پياده شدو به رفتن ماشين نگاه كرد سرش را به آسمان دوخت و... فقط هفتصد هزار تومان مي تواند زندگي را عوض كند چقدر از اين هفتصد هزار تومان ها را در طول عمرمان هزينه كرده ايم ؟ چندي پيش منزل حاج احمد برقي دوست قديمي و عزيزم مثل سال هاي گذشته مراسم سمنو پزون بود و در كنار ديگ سمنو مراسم دهه ی فاطميه را برگزار كرده بوديم سخنران جلسه رو به مردم گفت : ما به بهانه هم زدن سمنو سالي يك بار مي آييم اينجا كه ديگ وجود مان را همي بزنيم تا ته نگیرد و نسوزد شما آيا ديگ وجودتان را هم مي زنيد؟ در روز زن، فقط خواهر، مادر و همسر خود را زن مي بينيد يا به فكر زناني هم كه با عصمت و آبرو در كنار شما زندگي مي كنند هم هستيد ؟ مگر نبايد از رفتار بانويي به نام فاطمه الگو برداري نماييم هم او كه مي گويند شب عرو سي لباسش را هم به يك فقير هديه نمود. با ور داشته باشيم زنان و دختران با عصمت و بزرگواري هستند كه در همين نزديكي ما زندگي مي كنند و چقدر خوب مي شود به چشم خانواده خود به آنها بنگريم و هديه اي تقديمشان نماييم شايد زندگي آنها كه نه، بلكه زندگي خود را تغیير دهيم .بخصوص در این ماه کاری بنمائیم که روزه دار واقعی باشیم و با دلی شاد بر سفره افطار بنشینیم. جعفر صابري [ چهارشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۰ ] [ 23:51 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||