|
دکترجعفر صابری بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها
| ||
|
مسافر ذهن غلتی خورد و دوباره برخاست و نشست ، خوابش نمیبرد ، بلند شد و رفت دستشویی آبی به سرو صورتش زد و برگشت این بار نشست به نماز خواندن اما خودش هم باور نداشت نمازش قبول حق باشد، چرا که تمام حواسش جای دیگری بود و به این فکر میکرد اون مرد کی هست که زنش برای او هدیه خریده و....چرا آنقدر وقیح که حتی جلو چشمای شوهر خودش انتخاب میکنه که چه رنگی قشنگ تره ! برگشت به همسرش که خواب بود نگاه کرد و در دلش گفت این بی خیالیش منورنج میده، می دونم که بیداره ولی خودش را به خواب میزنه تا من را نبینه و با من حرف نزنه ! گاهی وقت ها تصمیم میگرفت بزاره بره ولی وقتی یاد بچه ها می افتاد دلش می سوخت و نگران آینده آنها بود ! صبح شد و هنوز بیدار بود که ناگهان چشمش به یک بسته درست کنار دست همسرش افتاد که روش نوشته شده بود سوغاتی های خان بابا و مادرم !و با کمال تعجب دید آن هدیه مردانه که با وسواس به رنگش توجه میکرد برای پدرش خریده ! صبح شده بود ولی او هنوز خسته بود تمام شب مسافر ذهنش بود همانجا کنار سجاده خوابش برد! بله گاهی وقتها ما آنقدر درگیر ذهن پریشان خودمان میشویم که نمی فهمیم کجا هستیم و باید چطور زندگی کنیم ، شیرین ترین لحظات زندگی خودمان را با قضاوت و اندیشیدن به رفتار و گفتار دیگران بخصوص نزدیکانمان سپری میکنم و بدون اینکه بفهمیم کجا هستیم ساعت ها در ذهنمان مسافرت میکنیم این مسافرت ها ی درونی تمام انرژی مارا میگیرد و دیگر رمقی برای زندگی در روز را نداریم شب هایمان را راحت بخوابیم که صبح زیبا بهتر بر زندگیمان بتابد. یا حق جعفر صابری
[ جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۸ ] [ 16:16 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||