دکترجعفر صابری
بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها 
لینک دوستان

 

- امام صادق عليه السلام:

  قالَ لُقمانُ لاِبنِه ِ: .... وَ لِلْحَاسِد ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ يَغْتَابُ إِذَا غَابَ وَ يَتَمَلَّقُ إِذَا شَهِدَ وَ يَشْمَتُ بِالْمُصِيبَة
 

لقمان به فرزندش گفت: حسود را سه نشانه است: پشت سر غيبت مى كند، روبه رو تملّق مى گويد و از گرفتارى ديگران شاد مى شود.

خصال ص 121

 امام على عليه السلام:

اَلحَسَدُ عَيبٌ فاضِحٌ وَشُحٌّ فادِحٌ لايَشفى صاحِبَهُ إِلاّ بُلوغُ آمالِهِ فيمَن يَحسِدُهُ؛
 

حسادت عيبى رسوا و بخلى سهمگين است و حسود تا به آرزوى خود درباره محسودش نرسد آرام نمى گيرد.

غررالحکم و دررالکلم ص 128 ، ح 2229

امام على عليه السلام:

اَلحَسودُ سَريعُ الوَثبَةِ، بَطى ءُ العَطفَةِ؛
 

حسود زود خشمگين مى شود و دير كينه از دلش مى رود.

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 70، ص256، ح29

امام على عليه السلام:

 الْحَسَدُ لَا يَجْلِبُ إِلَّا مَضَرَّةً وَ غَيْظاً يُوهِنُ قَلْبَكَ وَ يُمْرِضُ جِسْمَك‏
 

حسادت نتيجه اى جز زيان و ناراحتى كه دلت را سست و تنت را بيمار مى گرداند به بار نمى آورد.

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 70، ص256، ح29

امام صادق عليه السلام:

يَقُولُ إِبْلِيسُ لِجُنُودِهِ أَلْقُوا بَيْنَهُمُ الْحَسَدَ وَ الْبَغْيَ فَإِنَّهُمَا يَعْدِلَانِ عِنْدَ اللَّهِ الشِّرْك‏
 

شيطان به سپاهيانش مى گويد: ميان مردم حسد و تجاوزگرى بياندازيد چون اين دو، نزد خدا برابر با شرك است.

كافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 327، ح 2  

امام صادق عليه السلام:

اَلنَّصيحَةُ مِنَ الحاسِدِ مُحالٌ؛

نصيحت و خيرخواهى از حسود محال است.

من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 58 ، ح 5092 - خصال ص 269

پيامبر صلى الله عليه و آله:

اِستَعينوا عَلى قَضاءِ حَوائِجِكُم بِالكِتمانِ، فَإِنَّ كُلَّ ذى نِعمَةٍ مَحسودٌ؛

در برآوردن نيازهاى خود از پنهان كارى كمك بگيريد، زيرا هر صاحب نعمتى مورد حسد واقع مى شود.

شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید) ج 1 ، ص 316

پيامبر صلى الله عليه و آله:

 إِيَّاكُمْ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّهُ يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَب‏

از حسادت بپرهيزيد، زيرا حسد نيكى ها را مى خورد چنان كه آتش هيزم را مى خورد.

جامع الأخبار(شعیری) ص 159

امام على عليه السلام:

لِلّهِ دَرُّ الحَسَدِ ما اَعدَلَهُ ! بَداَ بِصاحِبِهِ فَقَتلَهُ؛

آفرين بر حسادت ! چه عدالت پيشه است ! پيش از همه صاحب خود را مى كشد.

شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید) ج 1 ، ص 316 - ارشاد القلوب(دیلمی) ج 1 ، ص 129

امام صادق عليه السلام:

سِتَّةٌ لا تَكونُ فِى مُؤمِنِ : اَلعُسرُ وَ النَّكَدُ وَ الحَسَدُ وَ اللَّجاجَةُ وَ الكَذِبُ وَ البَغىُ؛
 

شش (صفت) در مؤمن نيست: سخت گيرى، بى خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز.

تحف العقول ص 377

امام على عليه السلام:

اَلحَسَدُ يُضنِى الجَسَدَ ؛
 

حسد، بدن را فرسوده و عليل مى كند.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 301 ، ح 6833

امام على عليه السلام:

 الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصِيرُ عَنِ الِاسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَد
 

تعريف بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و يا حسد است.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 535 ، ح 347

امام صادق عليه السلام:

إِنَّ المُؤمِنَ يَغبِطُ وَ لا يَحسُدُ وَ المُنافِقُ يَحسُدُ وَ لا يَغبِطُ؛
 

مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.

(غبطه آن است كه آرزو كنى آنچه ديگرى دارد، داشته باشى بدون اينكه آرزوى نابودى نعمت ديگرى را داشته باشى و حسد آن است كه بخواهى نعمتى را كه ديگرى دارد، نداشته باشد).

كافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 307، ح 7  

پيامبر صلى الله عليه و آله:

 رَأَى مُوسَى علیه السلام رَجُلًا عِنْدَ الْعَرْشِ فَغَبَطَهُ بِمَكَانِهِ فَسَأَلَ عَنْهُ فَقَالَ كَانَ لَا يَحْسُدُ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه‏
 

حضرت موسى عليه السلام مردى را نزد عرش ديد و به جايگاه او غبطه خورد و در مورد او سؤال كرد. به او گفته شد كه او به آنچه خداوند از فضل خود به مردم داده است حسد نمى برد.

روضة الواعظين(ط-القدیمة) ص 424

امام على عليه السلام:

 الْحِرْصُ وَ الْكِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِي الذُّنُوب‏
 

حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهانند.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 541 ، ح 377

امام حسن عسکری علیه السلام:

التَّواضُعُ نِعمَةٌ لا یُحسَدُ عَلیها؛
 

تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند.

تحف العقول ص489

امام صادق عليه السلام:

اِنَّ صاحِبَ الدّينِ فَكَّرَ فَـعَـلَـتهُ السَّكينَةُ وَ استَـكانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاستَغنى وَ رَضىَ بِما اُعطىَ وَ انفَرَدَ فَكُفىَ الخوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنيا فَتَحامَى الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الحَسَدَ فَظَهَرتِ المَحَبَّةُ وَ لَم يُخِفِ النّاسَ فَـلَـم يَخَفهُم وَ لَم يُذنِب اِلَيهِم فَسَلِمَ مِنهُم وَ سَخَت نَفسُهُ عَن كُلِّ شَى‏ءٍ ففازَ وَ استَكمَلَ الفَضلَ وَ اَبصَرَ العافيَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ؛
 

آدم دين‏دار چون مى ‏انديشد، آرامش بر جان او حاكم است. چون خضوع مى‏ كند متواضع است. چون قناعت مى‏ كند، بى‏ نياز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهايى را برگزيده از دوستان بى ‏نياز است. چون هوا و هوس را رها كرده آزاد است. چون دنيا را فرو گذارده از بدى‏ ها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افكنده محبتش آشكار است.مردم را نمى ‏ترساند پس از آنان نمى‏ هراسد و به آنان تجاوز نمى‏ كند پس از گزندشان در امان است. به هيچ چيز دل نمى‏ بندد پس به رستگارى و كمال فضيلت دست مى ‏يابد و عافيت را به ديده بصيرت مى‏ نگرد پس كارش به پشيمانى نمى‏  کشد.

امالى (مفيد) ص 52، ح 14

پيامبر صلى الله عليه و آله:

 أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِأَبْعَدِكُمْ مِنِّي شَبَهاً قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْفَاحِشُ الْمُتَفَحِّشُ الْبَذِي‏ءُ الْبَخِيلُ الْمُخْتَالُ الْحَقُودُ الْحَسُودُ الْقَاسِي الْقَلْبِ الْبَعِيدُ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ يُرْجَى غَيْرُ الْمَأْمُونِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ يُتَّقَى.
 

آيا شما را از كم شباهت‏ترينتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض كردند: چرا، اى رسول خدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخيل، متكبر، كينه توز، حسود، سنگدل، كسى كه هيچ اميدى به خيرش و امانى از شرش نيست.

كافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 291، ح 9

امام صادق عليه السلام:

 إِيَّاكُمْ أَنْ يَحْسُدَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَإِنَّ الْكُفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَد
 

از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 8، ص 8 - تحف العقول ص 315

امام صادق عليه السلام:

اصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ الحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ؛
 

ریشه های کفر سه چیز است:حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 289 ، ح 1- امالی(صدوق) ص 419 ، ح 7 - خصال ص 90 ، ح 28

امام صادق عليه السلام:

آفَةُ الدِّینِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخرُ؛
 

آفت دینداری حسد و خودبینی و فخر فروشی است.

 

 

ژاور

شخصیت داستانی

شرح

ژاور نام شخصیت منفی داستان بینوایان اثر ویکتور هوگو است. او یک بازرس پلیس است که در طول داستان، برای دستگیری ژان والژان تلاش می‌کند. او در انتها خود را به رودخانهٔ سن پرت کرده، خودکشی می‌کند. ویکی‌پدیا

خالق شخصیت: ویکتور هوگو

علت مرگ: خودکشی

پیشه: نگهبان زندان بازرس پلیس

 

در دو روزه عمر کوته ....

به دنبال کدامین قصه و افسانه میگردی

                                                                                          در این بیغوله رد پایی از یاران نمیابی

   چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه روشن شد

                                                                                          که در شهر ددان میراثی از انسان نمیابی

 

در دو روز عمر کوته سخت جانی کردم

با همه نامهربانان مهربانی کرده ام

همدلی هم آشیانی هم زبانی کرده ام

**************

بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست

آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست

هدیه از ایام جز موی سفیدم نیست نیست

**************

من نه هرگز شکوه ای از روزگاران کرده ام

نه شکایت از دو رنگیهای یاران کرده ام

گرچه شکوه بر زبانم میفشارد استخوانم

من که با این برگ ریزان روز و شب سر کرده ام

صد گل امید را در سینه پر پر کرده ام

دست تقدیر این زمانه کرده همرنگ خزانم

 

پشت سر پلها شکسته پیش رو نقش سرابی

هوشیار افتاده مستی در خرابات خرابی

مهربانی کیمیا شد مردمی دیریست مرده

سرفرازی را چه نداند سربه زیری سر سپرده

 

میروم دلمرگی ها را ز سر بیرون کنم

گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم

 

بر کلام نا هماهنگ جدایی خط کشم

در سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم

در دو روز عمر خود بسیار .... .................

بس ملامت ها کز این نامردمی بشنیده ام

سر دهد در گوش جانم موی همرنگ شبانم

من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده ام

زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده ام

گر بمانم یا نمانم بنده پیر زمانم

یه بیت ناب

                                         ره پنهانی میخانه نداند همه کس


                                  جز من و عارف و شیخ و دو سه رسوای دگر

 

 

+ نوشته شده در جمعه سی ام فروردین ۱۳۹۲ ساعت 20:30 توسط امیر امامی  | نظر بدهيد

روزگاري من و دل ساكن كويي بوديم

 

دوستان شرح پريشاني من گوش كنيد
داستان غم پنهاني من گوش كنيد
قصه‌ي بي سر و ساماني من گوش كنيد
گفت وگوي من و حيراني من گوش كنيد


شرح اين آتش جان سوز نگفتن تا كي
سوختم سوختم اين راز نهفتن تا كي
روزگاري من و دل ساكن كويي بوديم
ساكن كوي بت عربده‌ جويي بوديم

عقل و دين باخته، ديوانه‌ي رويي بوديم
بسته‌ي سلسله‌ي سلسله مويي بوديم
كس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود
يك گرفتار از اين جمله كه هستند نبود

نرگس غمزه زنش اينهمه بيمار نداشت
سنبل پرشكنش هيچ گرفتار نداشت
اينهمه مشتري و گرمي بازار نداشت
يوسفي بود ولي هيچ خريدار نداشت

اول آن كس كه خريدار شدش من بودم
باعث گرمي بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبي و رعنايي او
داد رسوايي من شهرت زيبايي او

بس كه دادم همه جا شرح دلارايي او
شهر پرگشت ز غوغاي تماشايي او
اين زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
كِي سر برگ من بي سر و سامان دارد


پيش او يار نو و يار كهن هر دو يكي‌ست
حرمت مدعي و حرمت من هردو يكي‌ست
قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو يكي‌ست
نغمه‌ي بلبل و غوغاي زغن هر دو يكي‌ست


گر چه از خاطر وحشي هوس روي تو رفت
وز دلش آرزوي قامت دلجوي تو رفت
شد دل‌آزرده و آزرده دل از كوي تو رفت
با دل پر گله از ناخوشي خوي تو رفت


حاش لله كه وفاي تو فراموش كند
سخن مصلحت‌آميز كسان گوش كند

وحشي بافقي

+ نوشته شده در سه شنبه یکم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 12:57 توسط امیر امامی  | نظر بدهيد

خانه دوست کجاست؟

 

خانه دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار .

آسمان مکثی کرد .

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

به تاریکی شن ها بخشید .

... و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت :

نرسیده به درخت,

کوچه باغی است

که از خواب خدا سبز تر است

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است .

می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد

پس به سمت گل تنهایی می پیچی

دو قدم مانده به گل

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی

و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد

در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی :

کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا

جوجه بردارد از لانه نور

و از او می پرسی خانه دوست کجاست ؟

سهراب سپهری

[ جمعه بیست و نهم آذر ۱۳۹۸ ] [ 16:45 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

معرفی: جعفر صابري

متولد بیست و یکم آذر ماه هزارو سیصدو چهل شش هجری شمسی مصادف با دوازدهم دسامر 1967 میلادی در حوزه 2 زنجان (شهر ابهر)، فارغ التحصيل رشته هاي ساختمان .سينما . مديريت دولتي و علوم ارتباطات و روابط بین الملل ,روانشناسی و عکاسی ،مدرس ،محقق، تهیه کننده و کار گردن ،مخترع و کار آفرین ...
بعلت شغل پدر كه نظامي بود كودكي و نوجواني را در شهرهاي مختلفي به سر برد. سن  بلوع وي كه همزمان با انقلاب اسلامي در ايران بود در شهر دامغان سپري شد وي مي گويد:

قوره نشوده مویز شدیم.

با شروع حركتهاي انقلابي وي فعاليت نوشتاري خود را شروع كرد و در سال 58 اولين مجله خود را تحت عنوان پيام طالقاني به چاپ رساند. فعاليت تئاتر وي از سال 56 آغاز شده بود ولي 58 اوج گرفت در سال 1362 با عظيمتي به تهران  گروه هنری میثاق را راه انداخت و با دوستان هم سن وسال خود به کمک کمیته فرهنگی جهاد سازندگی که آن روز ها هنوز وزارت خانه نشده بود راهی مناطق جنگی شد و برای رزمندگان تئاتر و موسیقی اجراء می نمودند.
در سال 1365 فعالیت فرهنگی خود را در سپاه پاسداران  به عنوان پاسدار افتخاری (برای سربازی)ادامه دادوی خیلی زود متوجه شد که با روحیه وی سازکار نیست و بعنوان بسیجی کار فرهنگی را دنبال کرد. پس از جنگ وی تحصیل را دنبال کرد و درآموزش و پرورش هم معلم پرورشی بود. فعالیت های پرورشی و هنری برای کودکان و نوجوانان وی بعنوان مدیر هنرستان چند سالی خدمت کرد و سپس برای تحقیق و مطالع بیشتر شغل های اداری را ترک کرد.
فعالیت مطبوعاتی وی از سال 1357 آغاز و تاکنون ادامه دارد.
سایر فعالیتها و تالیفات استاد صابری  در  قسمت انتهایی همین وبلاگ آمده است ضمن آنکه بد ندیدم تا تعدای از دست نوشتهای دکتر صابری را در این وبلاگ جهت آشنای بیشتر شما درج نمایم .
                                                                        با تشکر از شما بازدید کننده محترم    
    
امکانات وب