|
دکترجعفر صابری بیوگرافی .معرفی آثار . سوابق . فعالیتها و دست نوشته ها
| ||
|
آخرین خانه ... انسان هر روز روی به پیشرفت و موفقیت های علمی و صنعتی است و در جای جای جهان به اکتشافات گوناگون دست می یابند که باعث افتخار می باشد . انسانی که از غارنشینی به این مقام و مرتبت رسیده است بسیاری از اختراعات بشر هنوز رونمایی نشده و بسیاری نیز در حال آزمایش های نهایی هستند که هر یک جهان را متحول خواهند نمود اما یک موضوع است که برای بشر با تمام بزرگیش هنوز مانند رازی مخفی مانده آن هم کاشانه و آرامش است هنوز با تمام قدرتی که یافته به دنبال آرامش است و در هر فرصتی که دست میدهد خود را به طبیعت می رساند تا در آغوش آن آرامش یابد و روح و روانش را به دست نوازش باد ها و یا صدای پرندگان بسپاراد و این گونه بتواند آرامش ذهنی یابد ،گرچه گاه در دل طبیعت خانه ساخته و یا طبیعت را به منزل یا محل کارش آورده اما هنوز آن آرامش را نمی یابد چیزی که به لطف پروردگار وبه رایگان در همه جا وجود دارد هیچ گوه و یا سبزی یا آبشاری را نمیتوان خرید و یا از آن خود نمود وقتی مالکش خالقی باشد که نور خورشید را یا شب تاریک را برای همه آفریده است . هنوز خانه های قدیمی با آن درخت های بزرگ و حوض های سیمانی که دورش گلدانهای شمعدانی خود نمایی میکند دل آدم را میبرد و هوس خوردن یک استکان چای داغ را روی سکو و یا تخت چوبی کنار راه پله را زنده میکند .تصور نشستن در چنین خانه ای و دیدن شاخ و برگ های درختان و احساس نوازش نسیم روی پوست تنمان چنان لذت بخش است که حاضریم ساعت ها فقط به آن فکر کنیم و آرزو کنیم چنین زندگی داشته باشیم. همیشه نگران زمان هستیم و میگیم وقت کم میاریم خوب که فکر کنیم وقت زیاد داریم اما راه درست استفاده کردن از عمرمان را بلد نیستیم و به سادگی ثانیه ها و ساعت های هستی من را از دست میدهیم . مفت خیلی چیزها را از دست میدیم از جمله آرامش و آسایش ما را همین دیروز یکی از زیبا ترین خانه های شهر ما که در انتهای کوچه بن بستی بود تنش را چنگال های بردیزل نوازش کرد و سقف قدیمی و کهنه اش فرو ریخت کاشی های حیاتش شکست و دیوار آبی رنگ حوض وسط حیاط هم ترک خورد همه پرندگان از روی شاخه های درختان پر کشیدن و گرد و خاک زیادی از آنجا به هوا بلند شد من صدای ناله اجر ها را شنیدم که میشکستند و لح میشدن .یکیشان بلند همه مارا نفرین میکرد ... اما لبخند مرد چاقی را دیدم که کنار بلدوزر ایستاده بود و میگفت آنجا را نیز خراب کن! چقدر خراب کردن راحت است ! این آخرین خانه محله ما بود که دیگر هرگز نخواهد بود ! کوچه ما ده متر بود با ده خانه و خانواده حال همان ده متر است با 100 خانواده در هر خانه! دیگر حتی در کوچه ما نیز درختی باقی نمانده تا روز های گرم تابستان زیر سایاش بنشینیم و نفسی چاق کنیم برای ادامه بازی هایمان . این روز ها با تمام امکانات ارتباطی فاصله های من با یک دیگر به قدری زیاد شده که گاهی مارها یکدیگر را نمی بینیم و تنها دل خوشیم که پیامی از دوستی میرسد و یا تصویری را از او میبینیم. به سختی کار میکنیم و مدام به آینده می اندیشیم که چگونه آن را برای خود و خانواده مان بسازیم چطور اتومبیل مان را بهتر و یا خانه مان را بزرگتر کنیم کی و چگونه به سفرهای خارج از کشور برویم اما به زمانی که در آن هستیم توجه نمی کنیم . می توانیم با یک نیمه نان سیر شویم اما سر میز غذا گرسنه برمیخیزیم ، به دها بیماری دچار شدیم و میدانیم که بشدت افسرده هستیم اما نمی خواهیم با یک روانشناس صحبت کنیم و برای سلامتی خودمان کمی وقت بگذاریم ،در کنار یکدیگر هستیم ولی با صدای بلند صحبت میکنیم و در دلمان هیچ چیزی محبت به یکدیگر نداریم بیشتر به خودمان می اندیشیم تا به دیگران به حیوانات بیشتر محبت داریم تا به انسانهای اطرافمان و مدی این هستیم که خدا را باور داریم اما در عمل وجودش را انکار میکنیم . دوست عزیزم بیا به خودمان بازگردیم هنوز دیر نشده هنوز میتونیم همان حس خوب خانه های قدیمی را داشته باشیم خانه های با اتاقهای کوچک اما گرم و صمیمی . یا حق جعفرصابری موضوعات مرتبط: سر مقاله [ یکشنبه بیست و یکم آذر ۱۴۰۰ ] [ 19:10 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||